با عرض سلام . راستش من چند سالی می شه که اعتقاداتم همینطور در حال ضعیف تر شدنه. بیشترشم به خاطر حرفایی...
( تحصیلات : لیسانس ، 22 ساله )
با عرض سلام . راستش من چند سالی می شه که اعتقاداتم همینطور در حال ضعیف
تر شدنه. بیشترشم به خاطر حرفایی که تو سایتای مختلف یا شبکه های ماهواره
ای یا توی دانشگاه از طریق بچه ها می شنیدم.
الان 23 سالمه و حدود یه ترم دیگه تا اینکه مدرک مهندسیم رو بگیرم مونده
چند وقت پیش از یه دختر مذهبی خوشم اومد و خواستم برم جلو برای خواستگاری
.گفتم اول برم تو یه سایته مشاوره ازدواج که ببینم می تونم با کسی که از
لحاظ اعتقادی بم نمی خوره باش یه عمر زندگی کنم . وقتی در مورد خودم
باشون صحبت کردم بم گفتن چطوریه که انقدر رفتار های من شبیه ادمای
مذهبیه . الان که فکر می کنم می بینم حق با اونا بود ه . .بم گفتن تو
هنوز به یه ثبات تو زمینه ی اعتقاداتت نرسیدی . هنوز در مورد دین تحقیق
نکردی .حقم با اوناست.
من مذهب رو دوست دارم . طور خدا دستم رو بگیرید . شروع کردم به اینکه در
مورد سوالائی که باعث شده بود به دین شک کنم تحقیق کنم . اول سوالام رو
برای تبیان فرستادم . اما اونا به دلیل نا مناسب بودن سوالام رو حذف کردن
. وقتی کد پیگیریم رو زدم و دیدم که سوالام به بهونه ی نا مناسب بودن حذف
شده داشت گریم می گرفت .اخه مگه هدف اصلی یه سایتایی مثله تبیان راهنمایی
ادمایی مثله من نیست . خب کسی که یه سوال شرعی داره که می تونه بره از یه
رساله ای خودشم به جوابش برسه . نتها جایی رو که دیگه بلد بودم شما
بودین.اگه شما جوابم رو ندید پس فردا اگه خواستن بندازنم جهنم می تونم به
خدا بگم خدایا من سعی خودم رو کردم اما کسی دستم رو نگرفت. اگه سوالام
تند و تیزن شمام نکنه از دستم ناراحت بشید و جوابم رو ندید .من یه سری ا
ز سوالام که اصلی هاش هستن رو مطرح می کنم . اگه جوابم رو بدید سوالای کم
اهمیت ترم رو هم بتون می گم
یک-اولین سوالم در مورد نظریه تکامل هست و اینکه انسان ها از تکامل
موجودات ابتدایی تر به وجود اومدن . براشم هزار تا دلیل وجود داره مثل
اینکه سی درصد دی ان ای ما با چمن میدون های شهر و نود و پنج درصدش با یه
میمون یکسانه .یا اینکه یافته های باستان شناسان روند تکاملی موجودات رو
تایید می کنه .پس نمی تونیم اونو رد کنیم .من می خوام بدونم حرفای دین در
مورد افرینش روچطوری باید با این حرفا جمع بست . یعنی حرفای قران با
تکامل ناهماهنگی نداره .می شه واضح بم توضیح بدید. خوب حالا اگه بخایم
اینو بپذیریم پس روح ما چطور تکامل پیدا کرده . خب اونکه دیگه نمی تونه
از طریقه اب زیها و بعدش جانوران تکامل پیدا بکنه . یعنی بقیه پستانداران
به جز ما که نباید روح داشته باشند. ممنون می شم به طور کامل جواب این
سوالم رو بدید.
دو -سوال دومم در مورد اینه که هدف افرینش چیه . یعنی خدا ما رو افریده
که به چی برسه ؟خدا از ما خواسته اینجا ادمای کوشا و نجیب و کم توقعی
باشم که بعدش بریم بهشت برای پر خوری تن پر وری دختر بازی و از این قبیل
کارا . اخه من خودم ادمی هست که خیلی اهل کار و تلاشم . به نظرم ادم باید
سعی کنه به چیزایی بزرگتر از این مسائل تو زندگیش فکر کنه . اخه همچین
مسائلی باعث می شه ما با حیوان دیگه هیچ فرقی بینمون نباشه . من نمیخوام
توی اون دنیام برم سراغ تن پروری و دختر بازی و این مسائل . اونجا کار
دیگه ای برای ما نیست. من عاشق درس و کارم و داشتن ازادی جنسی حتی توی
اون دنیا رو هم دوست ندارم و می خوام توی اون دنیام کنار کسی که اینجا
انتخابش کردم تا ابد زندگی کنم .لطف کنید پاسخ این سوالم رو هم به طور
کامل بدید .
سه - سوال سومم در مورد اینه که خیلی ها می گن مذهب برای ترس ادم ها از
محیط اطرافشون به وجود اومده و ریشه ی دیگه ای نداره . برای اثبات حرفشون
هم ادیان باستانی افریقایی یا اروپای قبل از مسیحیت رو مثال می زنن که
اگه الان ما به عقاید اونا نگاه کنیم اصلا برامون قابل پذیرش نیست و حتی
شاید مسخرشم بکنیم و بعدش می گن دین هایی مثله اسلام و مسیحیت نسل بعدی
یه این دین ها هستند و بعد یه مدت این دین ها هم مثله اون ادیان
مقبولیتشون رو از دست میدهند و در ادامه ی اونا هستند . این اخرین سوالم
بود . لطف کنید جوابه این یکی رو هم کامل بدین .
اگه جواب این سوالاتم رو کامل بدید میشه گفت بیشتر سوالاتم در مورد دین
رو پاسخ دادید . طور قران جوابم رو بدید . چند وقته دیگه نه خواب دارم نه
بیداری . لحظه شماری میکنم تا جوابه شما رو دریافت کنم
مشاور (sayed mojtaba navab)
با عرض سلام و آرزوی احساس سبک بالی پس از ماه نور وقرآن و شهرالله خدمت کاربر گرامی! با عرض ادب و احترام. برادر عزیز و گرامی! حق با شماست وو ظیفه ما هم توجه به خواسته ها و پاسخ به سوالات شماست. البته شما بهتر بود به مرکز ملی پاسخگویی ویا مراکز تخصصی تر علمی و دینی سری می زدید بعد نا امید می شدید شاید برادران ما در تبیان یا مراکز دیگر چون سوالتان خیلی تخصصی به نظر می رسیده از پاسخ ابا داشته اند . به هرصورت من در حد وسع خود و با کمک از کارشناسان دیگر و منابع غیر تخصصی ای که در امور علمی تخصصی دارم در حد وسعم پاسخ می دهم . فقط خواهش می کنم ارگ کافی نبود ناراحت نشوید . باز سوال را مطرح نمایید و در موارد دیگر ما در خدمتیم. یک نکته کلی حقیر اینست . خواهش می کنم از راه میانبر عشق الهی پیش بروید . بله منطق اسلام منطق علوم روز و علوم پایه در کنار معنویت است اما ره عشق راه دیگر است که بسیاری از اندیشمندان اسلامی در پایان عمر بدان نائل امده اند......................... در باتدا در به طور کل در مورد علم و دین و جایگاه آن نزد متفکران دینی نکاتی عرض می نمایم: بررسي رابطه علم و دين از مهمترين و بحثانگيزترين مسايل كلام جديد است. هر چند اين يك بحث گسترده است، ولي در اين پاسخ نامه، به طور اختصار در حدي كه بتواند در اين بحث راهگشاه باشد به آن ميپردازيم. احتمالاتي كه در مورد رابطة علم تجربي و دين ميتواند گفته شود عبارتند از: الف. تداخل علم و دين (موضوع علوم تجربي بخشي از موضوع دين است); ب. تعارض علم و دين (نظريه حاكم در اروپا از اواخر قرون وسطي تاكنون); ج. جدايي مطلق علم و دين (نظريهاي كه با كانت شروع شد و هنوز ادامه دارد); د. سازگاري علم و دين (نظريه بيشتر علماي اسلام). از آن جا كه توضيح همه اين ديدگاهها در اين مختصر نميگنجد، تنها به توضيح نظريه اخير كه مطلوب اسلام و قرآن ميباشد، بسنده ميكنيم. نظريه سازگاري علم و دين، از روح تعاليم و معارف اسلامي، استنباط ميشود; دلايل آن به قرار ذيل است: 1. اسلام در موارد زيادي، به علم و عالمان توجه كرده و آنان را تشويق نموده است; "قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ;(زمر،9) از طرف ديگر، برخي از روايات، علم تجربي را در عرض علم دين، قرار ميدهند; چنان كه از پيامبر9 نقل شده است كه: "العلم علمان: علم الاديان و علم الابدان; دو نوع علم وجود دارد; معرفت دينها و معرفت بدنها. از اين تقسيم علوم، استفاده ميشود كه، اسلام هر دو را تشويق ميكند; بنابراين، علم و دين سازگارند. 2. مثالها و مطالب علمي قرآن، در مورد ستارگان، زمين، گياهان و...كه با جديدترين نظريات اثبات شده علمي هماهنگ است، به ما ميفهماند كه علم و دين با هم، سازگارند و تعارضي ندارند. حوزههاي مختص و مشترك علوم تجربي و دين: در مورد تعيين حوزههاي اختصاصي دين و علوم، دانشمندان طرحهاي مختلف دادهاند كه هر كدام، مبتني بر يك نظر اساسي، در باب رابطه علم و دين است. در اين جا به تعيين حوزههاي اشتراكي و اختصاصي علم و دين از منظر (سازگاري دين و علم) ميپردازيم كه به طور خلاصه ميتوان گفت: علم و دين در حوزه انسان و طبيعت مشتركند و در حيثيتها، اهداف، روشها و متافيزيك از هم جدايي دارند. توضيح آن كه: روش علوم تجربي معمولاً بر آزمايش و خطا استوار است و موضوع اين علوم، طبيعت (ماديات) است و نسبت به ماوراي طبيعت، چيزي را اثبات يا نفي نميتواند بكند و اگر گاهي انسان موضوع علمي قرار گيرد انسان به عنوان جسم محض است; ولي موضوع اصلي دين، همانا هدايت انسان به طرف كمال نهايي ميباشد و نسبت به ماوراي طبيعت اظهار نظر ميكند و روش علوم و معارف ديني، بر اساس وحي، عقل و... است و اگر انسان را متعلق احكم ديني قرار ميدهيم، انساني كه جسم محض است نميباشد; بلكه انسان صاحب روح و عقل، مراد است. علم و دين، در عين جدايي در اين موارد در برخي از حوزهها مشترك هستند كه مهمترين آنها عبارتند از: 1. انسان كه موضوع شناخت علوم و اديان است. 2. جهان طبيعت كه موضوع شناخت علوم و اديان است. هر چند حيثيت علم و دين. در اين شناسايي و هدف آنها متفاوت است دين به انسان و جهان طبيعت از اين حيث نظر ميكند كه نظم و قوانين حاكم بر آنها را، حاكي از خالق حكيم ميداند; ولي علم در پي كشف روابط پديدهها و پيشبيني است. به ديگر سخن: علوم غالباً از علل مادي طبيعت و انسان، بحث ميكنند; ولي دين غالباً از علت فاعلي و غايي بحث ميكند. خلاصه اين كه علم و دين در بخشي از حوزهها با همديگر مشتركند. در اين حوزهها اگر مسايلي مطرح شود و بخواهيم گزارههاي ديني را بر مسايل تجربي منطبق كنيم. در صورتي كه مس ئ'له علوم تجربي قطعي و يقيني باشد مؤيدي بر مس ئ'له ديني ميتواند باشد.(ر.ك: درآمدي بر تفسير علمي قرآن، محمد علي رضايي اصفهاني، ص 186 ـ 269، اسوه / مجله تخصصي كلام اسلامي، شماره 18، ص 65 / فيزيكدانان غربي و مسئله خداباوري، مهدي گلشني، ص 13 ـ 17، نشر كانون انديشه جوان.) امّا پاسخ سوال اول: در مورد فرضيه داروين; يعني "تكامل انواع" يا "ترانسفورميسم" و يا "داروينيسم"، كه در مقابل آن فرضية "ثبوت انواع" و يا "فيكسيسم" قرار دارد، هر يك از اين دو فرضيه طرفداراني از دانشمندان داشته، نظريه اول از اقبال بيشتري برخوردار بوده است(ر.ك: تفسير نمونه، ج 11، ص 81 / دارونيسم، محمود بهزاد و...); بنابراين، چنين نيست كه همة دانشمندان پيرو نظرية تكامل انواع هستند. يادآور ميشويم كه تكامل مورد بحث، تغيير نوع به نوع در اثر تكامل است و نه جهشهاي سطحي و "موتاسيون" در حيوانات و گياهان و حتي انسان. تكامل سطحي موتاسيون، نوعي از تكامل است كه طيّ آن، تغييرات سطحي با گذشت زمان به صورت جهش (موتاسيون) در حيوانات و گياهان رخ ميدهد; مثلاً از نسل گوسفندان معمولي، ناگهان گوسفندي متولد ميشود كه پشم آن با پشم گوسفندان معمولي متفاوت و لطيفتر و نرمتر ميباشد و همان، منشأ پيدايش نسل جديدي به نام گوسفند "مرينوس" شده است، ولي هيچ يك از اين تغييرات، اساسي و نوع به نوع نيست، بلكه در حد تغيير رنگ، پوست، ناخن، بلندي و كوتاهي و مانند آنهاست. قرآن دربارة تكامل حيوانات به معناي "ترانسفورميسم" سخن به ميان نياورده، ولي تاريخچهاي كه از خلقت حضرت آدم ابوالبشرغ و فرزندانش مطرح ساخته با نظريه تكامل انواع (ترانسفورميسم) سازگاري ندارد و نظرية "ثبوت انواع" (فيكسيسم) را در انسان تأييد ميكند. (برخي از آيات قرآن تصريح ميكنند كه نسل انسانها از دو نفر به نام آدم و حوّاست: "اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون، و لباسشان را از تنشان بيرون كرد تا عورتشان را به آنها نشان دهد". (اعراف، 27) اين آيه تصريح دارد كه انسانها فرزندان آدم و حوا هستند(نسأ، 1); از سوي ديگر تصريح ميكند كه آفرينش انسان را از گِل آغاز كرد; سپس نسل او را از عصارهاي از آب ناچيز و بيقدر آفريد. (سجده،8) با تصريح اين آيات، روشن ميشود كه نسل بشر امروزي، به دو نفر انسان به نامهاي آدم و حوا ميرسد; با اين تفاوت كه خدا آن دو را مستقيماً از گِل، و بقيه انسانها را از آن دو آفريد; پس از نظر آيات قرآن، انسان از نسل ميمون نيست.(الميزان، علامه طباطبايي;، ج 4، ص 141 ـ 144، مؤسسة مطبوعاتي اسماعيليان.) از طرف ديگر، فرضية تحوّل و تكامل انواع داروين، يك قانون مسلم علمي نيست، بلكه فقط يك فرضيه است; فرضيهاي كه صرفاً جهت توجيه خواص و آثاري كه قبلاً در نوع انساني نبوده و بعداً پيدا شده، به وجود آمده است. ريشة اين فرضيه در ميليونها سال قبل نهفته و مسلماً قابل تجربه و مشاهدة حسي نيست; بنابراين، نميتواند در رديف قوانين ثابت علمي درآيد; چنانكه دليل يا دلايل عقلي قطعي هم براي ثبوت آن وجود ندارد; پس اين نظريه نفي ميشود; زيرا نص قرآن مجيد با آن مخالفت دارد.(ر.ك: تفسير نمونه، آيتالله مكارم شيرازي و ديگران، ج 17، ص 130 ـ 131، دارالكتب الاسلامية.)) مرحوم علامه طباطبايي; نيز در ذيل آية يك سورة نسأ ميفرمايد: "از ظاهر سياق بر ميآيد كه مراد از "نفس واحده"، آدم و مراد از "زوجها" حواست كه پدر و مادرِ نسل انسانند و ما نيز از آن نسل هستيم و به طوري كه از ظاهر قرآن كريم بر ميآيد، همة افراد نوع انسان به اين دو تن منتهي ميشوند. از آيه شريفه روشن ميشود كه نسل موجود از انسان، تنها به آدم و همسرش منتهي ميشود و جز اين دو نفر، هيچكسِ ديگري در انتشار اين نسل دخالت نداشته است. "در تاريخ يهود آمده است كه عمر نوع بشر از روزي كه در زمين خلق شده تا كنون، بيش از حدود هفت هزارسال نيست. دانشمندان زمينشناسي و به اصطلاح "ژئولوژي" معتقدند كه عمر نوع بشر بيش از ميليونها سال است و براي اين گفتار خود، از فسيلِ آثاري از انسانها و نيز اسكلت سنگ شده انسانهاي قديمي دلايلي آوردهاند كه عمر هر يك از آنها طبق معيارهاي علمي خودشان بيش از پانصد هزارسال است. اين اعتقاد ايشان است; امّا ادلّهاي كه آوردهاند، قانع كننده نيست. دليلي نيست كه بتواند اثبات كند اين فسيلها، بدن سنگ شدة اجداد همين انسانهاي امروزي است و استدلالي نيست كه بتواند اين احتمال را رد كند كه اين اسكلتهاي سنگ شده، مربوط به يكي از ادواري است كه انسانهايي در زمين زندگي ميكردهاند; چون ممكن است چنين بوده باشد و دورة ما انسانها متصل به دورة فسيلهاي نامبرده نباشد; بلكه ممكن است انسانهايي قبل از آفرينش آدم ابوالبشر در زمين زندگي كرده و سپس منقرض شده باشند و اين پيدايش انسانها و انقراضشان تكرار شده تا پس از چند دوره، نوبت به نسل حاضر رسيده باشد. قرآن كريم به طور آشكار، كيفيت پيدايش انسان در زمين را بيان نكرده كه آيا ظهور اين نوع موجود (انسان) در زمين، منحصر در همين دورة فصلي است كه ما در آن قرار داريم يا دورههاي متعددي داشته و دورة ما انسانهاي فعلي آخرين دورة آن است؟ ممكن است از بعضي آيات شريفة قرآن استنباط شود كه قبل از آفرينش حضرت آدم ابوالبشر و نسل او، انسانهايي ديگر در زمين زندگي ميكردهاند; مانند آية شريفة "و إذ قال ربّك للملـَئكة إنّي جاعل في الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدّمأ..."; (بقره، 30) و زماني كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: ميخواهم در زمين، جانشيني بگذارم، گفتند: ]باز[ در زمين كساني ميگذاري كه در آن فساد كنند و خونها بريزند." از اين آية شريفه، بر ميآيد، قبل از آفرينش بني نوع آدم، دورة ديگري بر انسانيت گذشته است. در بعضي از روايات وارده از امامان معصوم:، مطالبي آمده كه سابقة ادوار بسياري از بشر را قبل از دورة حاضر اثبات ميكند. در كتاب توحيد، صفحة 277، مجلد 2 از امام صادقروايتي نقل شده كه در ضمن آن، امامبه راوي فرموده است: "شايد شما گمان ميكنيد كه خداي ـ عزوجل ـ غير از شما هيچ بشر ديگري را نيافريده است; نه، چنين نيست; بلكه هزار هزار آدم آفريده كه شما از نسل آخرين آنها هستيد." مرحوم صدوق در كتاب خصال، مجلد 2، صفحة 652، حديث 54 از امام باقر7 روايت كرده: "خداي ـ عزوجل ـ از روزي كه زمين را آفريده، هفت عالم را در آن خلق ]و سپس منقرض كرده است[ كه هيچيك از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبودهاند و خداي متعال همة آنها را از پوستة روي زمين آفريد و نسلي را بعد از نسل ديگر ايجاد كرد و براي هر يك، عالمي بعد از عالم ديگر پديد آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بيافريد و ذريهاش را از او منشعب ساخت..."(ترجمه الميزان، ج 4، ص 221 ـ 231.). به سوالات مشابه دقت نمایید شاید مفید باشد: مركز: مؤسسه در راه حق پرسش: آيا از آنچه در روايات وارد شده كه خداوند قبل از حضرت آدم«عليه السلام» چندين هزار آدم آفريده است، نظريه داروين تقويت نميشود؟ پاسخ: بنابر برخي از روايات، خداوند قبل از خلقت انسان، موجوداتي با شعور كه خدا را ميپرستيدهاند، خلق نموده و پس از قيامت نيز موجوداتي را خواهد آفريد و خلقت خداوند منحصر به خلق انسان نيست. چنين رواياتي نميتواند به عنوان تأييد نظريه تكامل انواع شمرده شود. بنابر برخي از روايات ديگر، خداوند موجوداتي شبيه به انسان به نام «نسناس» را خلق كرده بود كه قبل از خلقت انسان از بين رفتند(3). ممكن است اين روايات به عنوان تأييد نظريه تكامل انواع در نظر گرفته شوند و حال آنكه چنين نيست. زيرا بر اساس آيات قرآن و روايات بيشمار، خلقت آدم و حوا(اوليّن انسانها) به طور مستقل بوده و تكامل يافته «نسناس» نبوده است و نسناس به طور مسلّم قبل از حضور آدم و حوّا، بر روي زمين از بين رفته بودهاند. « بخش پاسخ به سؤالات » 3) بحارالانوار، ج 11، ص 103. --------------- مركز: نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاهها پرسش: آيا نظريه تكامل داروين (انسان نسل تكامل يافته ميمون ) صحيح است ؟ پاسخ: نظريه تكامل (noitulovE) روي كردهاي گوناگوني را در ميان زيست شناسان (stsigoloiB), فيلسوفان علم (ecncicS fo srehposolihP) و عالمان ديني (sralolcs suoigileR) برانگيخته است . اين نظريه از بدو پيدايش تاكنون مراحل متعددي را پشت سر گذاشته و همواره مورد نقد و اصلاحاتي واقع شده كه اهم آنها عبارتند از: (1) لاماركيسم (2) نئولاماركيسم (3) داروينيسم (4) نئوداروينيسم (5) موتاسيونيسم . الف ) از منظر زيست شناختي (cigoloiB): اشكالات متعددي بر نظريه تكامل وارد ساخته اند, از جمله آنكه با تمام تلاش هايي كه داروين در جمع آوري شواهد بر نظريه خويش به عمل آورده , از تفاوت هاي عمده و اساسي بين انسان و اجداد حيواني مورد ادعاي وي (ميمون ) غافل بوده است . و برخي از اين تفاوت ها كه ((والاس )) (ecallaW) به آنها اشاره كرده عبارتند از: (1) فاصله عميق ميان مغز و قواي دماغي انسان و ميمون . (2) تمايز زباني آشكار بين انسان و ميمون . (3) استعداد و توانايي آفرينش هنري در انسان . (4) عدم تفاوت مغزي بين انسان متمدن كنوني و قبايل بدوي كه داروين آنها را حلقه فاصل بين انسان متمدن و ميمون خوانده است . (علم و دين , ايان باربور ruobraB (naI), ترجمه بهائالدين خرمشاهي , ص 99 - 141). همچنين ((فيزيكو)) (ocisihP) طبيعي دان آلماني و متخصص در تاريخ طبيعي انسان (tsigoloportnA) مي گويد: ((پيشرفت هاي محسوسي كه علم تاريخ طبيعي انسان نموده , روز به روز خويشاوندي انسان و ميمون را دورتر مي سازد.)) (علي اطلال المذهب المادي , فريد وجدي 103 - 108) . ب ) از منظر فلسفه علم : نيز كه معرفتي درجه دوم است , و رهبردهاي علمي ,متدهاي برگزيده توسط دانشمندان , حاصل كار آنها و عوامل دخيل در نظر پردازي هاي علمي را مورد سنجش و داوري قرار مي دهد, ديدگاه هاي گوناگوني عرضه شده كه عبارتند از: (1) پوزيتويسم منطقي (msiritisoP lacigoL)(2) مينوگروي (msilaedI) (3) واقع گروي خام (msilaeR eviaN)(4) واقع گروي نقدي (msilaeR lacitirC) چهارمين نگرش كه جديدترين آنها به شمار مي آيد, بر آن است كه اساسا" تئوري هاي علمي برآيند مشاهدات صرف و تحويل پذير به داده هاي حسي نيست , بلكه تئوري ها برآيند همكنشي داده هاي حسي و بر ساخته هاي ذهني دانشمند است . بنابراين نظريات علمي , اكتشافات محض نيستند و جنبه اختراعي نيز دارند. از اين رو نمي توان اين گونه نظريات را نسخه طابق النعل بالنعل واقعيت و عينيت خارجي دانست . (علم و دين , ايان باربور, مترجم بهائالدين خرمشاهي , ص 169 - 244) ج ) از منظر ديني : در ميان عالمان ديني و ديگر دانشمنداني كه در پي تبيين ديدگاه اسلام پيرامون نظريه تكامل بر آمده اند, روي كردهاي گوناگوني يافت مي شود كه به اختصار عبارتند از: 1- ادعاي اينكه قرآن به صراحت از تكامل تدريجي و تحول انواع و پيوستگي نسلي دم زده است (خلقت انسان , دكتر سحابي ). 2- رد تئوري تحولي خلقت (تفسير الميزان , ج 4 , ص 153 - ج 9 , ص 8 - ج 16 , ص 269). 3- توجيه پذيري نظريه تكامل از طريق آيات قرآن در صورت اثبات آن در علم .(داروينيسم يا تكامل انواع , جعفر سبحاني . نيز: فيلسوف نماها, مكارم شيرازي ). 4- در صورت اثبات نظريه تكامل در مورد ديگر جانداران , انسان حساب جداگانه و مستقلي دارد و پيوستگي نسلي با ديگر حيوانات ندارد.( خلقت انسان از نظر قرآن , معارف قرآن , خداشناسي , انسان شناسي , كيهان شناسي , محمدتقي مصباح يزدي ). 5- تفكيك وحي از مفسران آن (تكامل از نظر قرآن , علي مشكيني اردبيلي ). 6- تفكيك زباني علم و دين ( مقالات فلسفي , علل گرايش به ماديگري , مرتضي مطهري ) براي توضيح بيشتر علاوه بر متون ذكر شده ر . ك : 1- موضع علم و دين در خلقت انسان احد فرامرز قراملكي نشرآرايه 2- مجله ((كلام اسلامي )), شماره 15 18 3- تورات , انجيل , قرآن و علم موريس بوكاي ترجمه : مهندس ذبيح الله دبير در اين جا با مختصر توضيحاتي به ذكر ديدگاه علامه طباطبايي مي پردازيم : 1- اساسا تئوري تكامل از نظر تجربي ثابت نگرديده است , و وفاق و اجماعي (esuesnoC) بر آن نيست . 2- آيات قرآن با صراحت و نص قطعي از هيچ يك از دو نظريه ثبات انواع (msixiF) و تحول انواع (msimrofsnarT) دم نزده است . ليكن ظاهر آيات مربوط به خلقت انسان با ديدگاه اول انطباق دارد. 3- ظواهر كتاب و سنت تا زماني كه با حجت ديگري در تعارض نيفتد به حجيت خود باقي هستند. 4- با توجه به مقدمات فوق نمي توان از مدلول ظاهري آيات قرآن در اين باره دست كشيد. ( تفسيرالميزان مراجع ياد شده ). در پايان به ذكر چند نكته پيرامون اين گفتمان مي پردازيم : 1- اينكه خداوند آفرينش خود را از طريق نظام عليت و اسباب و مسببات به انجام مي رساند, دليل بر اين نيست كه لزوما" از طريق روند تحولي و از تك ياخته به سوپر سلولي باشد; بلكه آن مسائله قاعده اي فلسفي و كلي است كه به انحاي گوناگون قابل تصور و تبيين است . 2- مستفاد از ظاهر قرآن اين است كه انسان هاي كنوني همه از نسل آدم (ع ) و حوا مي باشند و هيچ واسطه نسلي ديگري بين آنها نيست ; يعني , هر چند انسان هاي ديگري پيش از آدم بر زمين زيسته اند, ليكن آنان بين حضرت آدم و انسان هاي پس از وي اختلاط نسلي ندارند. بنابراين يا خود حضرت آدم وابستگي نسلي به آنها دارد و يا ندارد: اگر داشته باشد ديگر انسان ها از طريق وي به آنان متصل مي شوند. و اگر نداشته باشد, هيچ گونه اتصالي بين بني آدم و انسان هاي پيش از وي نيست , چه آنكه قرآن فرموده است : ((و بث منهما رجالا كثيرا" و نسائا" ; خداوند از آن دو (آدم و حوا) مردان و زنان بسياري را منتشر ساخت )), (نسائ , آيه 1). البته در مورد چگونگي انتشار نسل وي , اقوال مختلفي وجود دارد; ولي آنچه با آيه شريفه نيز انطباق بيشتري دارد و علامه طباطبايي در تفسير الميزان نيز آن را پذيرفته است . ازدواج فرزندان حضرت آدم با يكديگر است . اين مساله هر چند در آغاز بعيد مي نمايد, ليكن با توجه به تغيير احكام الهي متناسب با شرايط زماني و مكاني و اعتباري بودن احكام تشريعي , مي توان آن را پذيرفت . 3- از نظر منطقي نفي نظريه تكامل لزوما" به معناي دفعي دانستن خلقت نيست ; چنان كه تبيين به تدريجي بودن خلقت نيز منحصر به نظريه تحول انواع نمي باشد. از سوي ديگر آيات قرآن بر اصل تدريجي بودن خلقت دلالت روشن دارند, ولي انطباق آيات آن با نظريه تبدل انواع نيازمند تائويل و دست كشيدن از ظواهر است و تا زماني كه اين نظريه همچنان در بوته نقض و ابرام است , تائويل آيات و كنار نهادن ظواهر كتاب آسماني روا نيست . 4- نفي نظريه تحول انواع به معناي ايستا و به كلي غير تكاملي دانستن جهان نيست , بلكه ممكن است كسي اين نظريه را نپذيرد و در عين حال معتقد به پويايي و تكاملي بودن نظام جهان شود, چنانكه فيلسوفان مسلمان پيش از پيدايش اين نظريه در زيست شناسي , حركت تكاملي در سراسر جهان مادي را از نظر فلسفي اثبات كرده بودند ----------------- مركز: مركز تحقيقات المهدي پرسش: نظر قرآن در مورد انسان اوليه و نظريه تكامل داروين چيست؟ پاسخ: خلقت انسان اوليه و نظريه تكامل داروين: پيدايش انسان در روي كره خاكي و قبل از آن پيدايش گياهان و حيوانات هميشه يكي از مطالب سؤالانگيز بشر بوده است كه در پي يافتن پاسخي صحيح بدان بوده است. در كتاب مقدس (تورات) و در قرآن كريم، مطالب و آياتي وجود دارد كه نوعي پاسخ به اين پرسش بشر بوده است. در عصر جديد و در پي پيشرفتهاي علوم زيستشناسي و پيدايش نظريههاي لامارك (1744 - 1829 م) و چارلز داروين (1809 - 1882 م) بازار اين بحث گرمتر شد. و عالمان دين و دانشمندان علوم تجربي هر كدام به نقد و بررسي ديدگاههاي يكديگر پرداختند. در بين مسلمانان گروهي طرفدار نظريه تكامل (ترانسفورميسم) شدند و به برخي از آيات قرآن استدلال كردند و برخي ديگر نيز طرفدار نظريه ثبات انواع (فيكسيسم) شدند و به برخي ديگر از آيات قرآن استدلال كردند. و حتي برخي آيات را (كه ظاهراً موافق نظريه تكامل است) دليل اعجاز علمي قرآن دانستهاند. ما در اين نوشتار بر آن نيستيم تا نظريه تكامل يا ثبات انواع را رد و اثبات كنيم و يا تعيين كنيم كه كدام نظر صحيح است چرا كه اين مباحث از حوزه بحث ما خارج است و خود يك كتاب مستقل را ميطلبد.435 ما در اينجا به نقل قول دو طرف و استدلال آنها به آيات قرآن اشاره ميكنيم و آنها را مورد نقد و بررسي قرار ميدهيم.436 تاريخچه بحث تكامل و ديدگاههاي دانشمندان علوم تجربي: در اينجا ابتدا به تاريخچه بحث تكامل و سپس تبيين دو نظريه تكامل (ترانسفورميسم) و ثبات انواع (فيكسيسم) و سپس به دلايل طرفين اشاراتي خواهيمداشت. برخي صاحبنظران معتقدند كه: «موضوع تكامل سالها قبل از ميلاد مسيح (ع) مطرح بوده و پس از ميلاد نيز بسياري از دانشمندان عرب و اسلام به انحاء مختلف بدان اشاره كردهاند. از مسلمين «فارابي» در «آراء مدينه فاضله» و «قزويني» در كتاب «عجائب المخلوقات» و «اخوان الصفا» در «رساله دهم» و «ابن مسكويه» در «تهذيب الاخلاق» و «الفوز الاصغر» و «ابن خلدون» و... بودهاند.» پس نظريه تكامل از دير زمان به صورتهاي مختلفي در تاريخ علم مطرح بوده است ولي در قرن نوزدهم ميلادي با ظهور لامارك و داروين بحث در باره اين مسأله اوج گرفت.437 طرفداران تكامل در ابتدا به دو دسته تقسيم ميشوند: الف: كساني كه تكامل را بر تمام موجودات حتي ماده و انرژي عموميت ميدهند. ب: كساني كه آن را مربوط به موجودات زنده و آلي (گياه و حيوان) ميدانند. دانشمندان دسته اول به دو بخش تقسيم ميشوند: 1. كساني كه ميگويند: نيروئي كه منشأ پيدايش مراحل تكامل در موجودات بوده، مافوق طبيعت و برتر از همه چيز است. 2. كساني كه ميگويند: هر چه هست و نيست در نهاد ماده نهفته است.438 تبيين نظريه تكامل و ثبات انواع: همانطور كه بيان شد، در ميان دانشمندان علوم طبيعي دو فرضيه در باره آفرينش موجودات زنده، اعم از گياهان و جانداران، وجود داشته است: الف: فرضيه تكامل انواع يا «ترانسفورميسم» كه ميگويد انواع موجودات زنده در آغاز به شكل كنوني نبودند، بلكه آغاز موجودات تك سلولي در آب اقيانوسها و از لابلاي لجنهاي اعماق درياها با يك جهش پيدا شدند يعني موجودات بي جان در شرايط خاصي قرار گرفتند كه از آنها نخستين سلولهاي زنده پيدا شد. اين موجودات ذربيني زنده تدريجاً تكامل يافتند و از نوعي به نوع ديگر تغيير شكل دادند، از درياها به صحراها و از آن به هوا منتقل شدند، و انواع گياهان آبي و زميني و پرندگان به وجود آمدند. كاملترين حلقه اين تكامل همين انسانهاي امروزند كه از موجود اتي شبيه به ميمونهاي انسان نما ظاهر گشتند. ب: فرضيه ثبوت انواع يا «فيكسيسم» كه ميگويد انواع جانداران هر كدام جداگانه از آغاز به همين شكل كنوني ظاهر گشتند، و هيچ نوع به نوع ديگر تبديل نيافته است، و طبعاً انسان هم داراي خلقت مستقلي بوده كه از آغاز به همين صورت آفريده شده است. دانشمندان هر دو گروه براي اثبات عقيده خود مطالب فراواني نوشتهاند و جنگها و نزاعهاي زيادي در محافل علمي بر سر اين مسأله در گرفته است، تشديد اين جنگلها از زماني شد كه لامارك (دانشمند جانور شناس معروف فرانسوي كه در اواخر قرن 18 و اوائل قرن 19 ميزيست) و سپس داروين دانشمند جانورشناس انگليسي كه در قرن نوزدهم ميزيست نظرات خود را در زمينه تكامل انواع با دلايل تازهاي عرضه كرد. ولي در محافل علوم طبيعي امروز شك نيست كه اكثريت دانشمندان طرفدار فريضه تكاملند. دلايل طرفداران تكامل: به آساني ميتوان استدلالات آنها را در سه قسمت خلاصه كرد: نخست دلائلي است كه از ديرين شناسي و به اصطلاح مطالعه روي فسيلها، يعني اسكلتهاي متحجر شده موجودات زنده گذشته، آوردهاند آنها معتقدند مطالعات طبقات مختلف زمين نشان ميدهد كه موجودات زنده، از صورتهاي ساده تربه صورتهاي كاملتر و پيچيدهتر تغيير شكل دادهاند. تنها راهي كه اختلاف و تفاوت فسيلها را ميتوان با آن تفسير كرد، همين فرضيه تكامل است. دليل ديگر قرائني است كه از «تشريح مقايسهاي» جمع آوري كردهاند، آنها طي بحثهاي مفصل و طولاني ميگويند هنگامي كه استخوان بندي حيوانات مختلف را تشريح كرده، با هم مقايسه كنيم شباهت زيادي در آنها ميبينيم كه نشان ميدهد از يك اصل گرفته شدهاند. بالاخره سومين دليل آنها قرائني است كه از «جنين شناسي» بدست آوردهاند و معتقدند اگر حيوانات را در حالت جنيني كه هنوز تكامل لازم را نيافتهاند در كنار هم بگذاريم خواهيم ديد كه جنينها قبل از تكامل در شكم مادر، يا در درون تخم تا چه اندازه با هم شباهت دارند، اين نيز تأييد ميكند كه همه آنها در آغاز از يك اصل گرفته شدهاند. پاسخهاي طرفداران ثبوت انواع: ولي طرفداران فرضيه ثبوت انواع يك پاسخ كلي به تمام اين استدلالات دارند و آن اينكه هيچ يك از اين قرائن قانع كننده نيست، البته نميتوان انكار كرد كه هر يك از اين قرائن سهگانه احتمال تكامل را در ذهن به عنوان يك «احتمال ظني» توجيه ميكند، ولي هرگز يقين آور نخواهد بود. به عبارت روشنتر اثبات فرضيه تكامل، و تبديل آن از صورت يك فرضيه به يك قانون علمي و قطعي، بايد از طريق دليل عقلي بوده باشد، و يا از طريق آزمايش و حس و تجربه، غير از اين دو راهي نيست امّا از يكسو ميدانيم دلائل عقلي و فلسفي را به اين مسائل راهي نيست، و از سوي ديگر دست تجربه و آزمايش از مسائلي كه ريشههاي آن در ميليونها سال قبل نهفته است كوتاه است!. آنچه ما به حس و تجربه درك ميكنيم اين است تغييرات سطحي با گذشت زمان به صورت جهش «موتاسيون» در حيوانات و گياهان رخ ميدهد، مثلا از نسل گوسفندان معمولي ناگهان گوسفندي متولد ميشود كه پشم آن با پشم گوسفندان معمولي متفاوت است، يعني بسيار لطيفتر و نرمتر ميباشد، و همان سرچشمه پيدايش نسلي در گوسفند بنام «گوسفند مرينوس» ميشود، با اين ويژگي در پشم. و يا اينكه حيواناتي بر أثر جهش، تغيير رنگ چشم يا ناخن و يا شكل پوست بدن و مانند آن پيدا ميكند. ولي هيچكس تا كنون جهشي نديده است، كه دگرگوني مهمي در اعضاي اصلي بدن يك حيوان ايجاد كند و يا نوعي را به نوع ديگر مبدل سازد. بنابراين ما تنها ميتوانيم حدس بزنيم كه تراكم جهشها ممكن است يك روز سر از تغيير نوع حيوان در بياورد، و مثلاً حيوانات خزنده را تبديل به پرندگان كند، ولي اين حدس هرگز يك حدس قطعي نيست، بلكه تنها يك مسأله ظني است چرا كه ما هرگز با جهشهاي تغيير دهنده اعضاء اصلي به عنوان يك حس و تجربه روبرو نشدهايم. از مجموع آنچه گفته شد چنين نتيجه ميگيريم كه دلائل سهگانه طرفداران ترانسفورميسم نميتواند اين نظريه را صورت يك فرضيه فراتر برد، و به همين دليل آنها كه دقيقاً روي اين مسائل بحث ميكنند، همواره از آن به عنوان «فرضيه تكامل» سخن ميگويد نه قانون و اصل. فرضيه تكامل و مسأله خداشناسي: با اين كه بسياري كوشش دارند ميان اين فرضيه و مسأله خداشناسي يكنوع تضاد قائل شوند، چرا كه پيدايش عقيده داروينيسم جنگ شديدي ميان ارباب كليسا از يكسو، و طرفداران اين فرضيه از سوي ديگر به وجود آورد، وروري اين مسأله در آن عصر به دلايل سياسي، اجتماعي كه اينجا جاي شرح آن نيست تبليغات وسيعي در گرفت كه داروينيسم با خداشناسي سازگار نميباشد. ولي امروزه اين مسأله براي ما روشن است كه اين دو با هم تضادي ندارند يعني ما چه فرضيه تكامل را قبول كنيم و چه آن را رد نمائيم در هر صورت ميتوانيم خداشناس باشيم. فرضيه تكامل اگر فرضاً هم ثابت شود، شكل يك قانون علمي كه از روي علت و معلول طبيعي پرده بر ميدارد به خود خواهد گرفت، و فرقي ميان اين رابطه علت و معلولي در عالم جانداران و ديگر موجودات نيست، آيا كشف علل طبيعي نزول باران و جزر و مد درياها و زلزلهها و مانند آن مانعي بر سر راه خداشناسي خواهد بود؟ مسلماً نه، بنابراين كشف يك رابطه تكاملي در ميان انواع موجودات نيز هيچگونه مانعي در مسير شناخت خدا ايجاد نميكند. تنها كساني كه تصور ميكردند كشف علل طبيعي با قبول وجود خدا منافات دارد ميتوانند چنين سخني را بگويند، ولي ما امروزه به خوبي ميدانيم كه نه تنها كشف اين علل ضرري به توحيد نميزند بلكه خود دلايل تازهاي از نظام آفرينش براي اثبات وجود خدا پيش پاي ما ميگذارد.439 فرضيه تكامل و پيدايش انسان: برخي محققان باستان شناس پيش از تاريخ معتقدند كه: پانصد ميليون سال پيش زندگي در روي زمين شروع شده است زندگي پستانداران از 80 ميليون سال پيش و زندگي بشر از سه ميليون سال قبل شروع شده است عصر حجر را مربوط به دوره چهارم يخبندان (75 هزار تا 10 هزار سال پيش) ميدانند. كه بشر در اين دوره بوجود آمده است.440 دكتر پاك نژاد مينويسد: «پستانداران در چه زمان پيدا شدهاند تاريخ صحيحي در دست نيست امروز تاريخ آنها را تا زمان خزندگان نيز به عقب بردهاند. برخي از آنها بر درختها ماندند و در ميان آنها حيواني بنام «سمور» بود كه از عجايب خلقتش داشتن انگشت شصت بود. به اندازه گربه بزرگ بود. و چشماني درشت داشت. اينها را ما قبل ميمونها مينامند شايد شصت ميليون سال پيش زياد بودند. پوزه اينها اندكاندك كوتاه شد و به صورت ميمونهاي اوليه در آمدند. ميمونها كمكم به صورت چهار شكل مهم امروزي شدند (گوريل - ژيبون - ارانگوتان - شامپانزه) كه آخري در رشد تكاملي از همه جلوتر است. بعد از آن چند نمونه معروف از ميمونها انساننما شدند در سال 1962 م در كينا جمجمهاي پيدا شد كه زمان حياتش به چهارده ميليون سال قبل ميرسيد. در تانگانيكاي آفريقاي شرقي، جمجمهاي مربوط به يك ميليون و هفصد و پنجاه هزار سال قبل مربوط به انسانهاي نسبتاً تكامل يافته به نام «هومانابر» يافت شد كه حدس ميزنند با دانستن چند صد لغت سخن ميگفته است، قبيله داشته و عمرش حدود چهل سال بوده است. (و انواع ديگري از انسانها نيز توسط دانشمندان و باستان شناسان يافت شده و ميشود كه مرتباً در مجلات علمي گزارش ميشود.) انسانهاي ماقبل تاريخ سابقه پانصد هزار ساله دارند امّا تاريخ انساني فقط پنجاه هزار ساله است و ماقبل آن زمان تاريكي است. معروفترين انسانهاي ما قبل تاريخ «اوسترلومينيك پكينپك، پيك انتروپ، نئاندرتال، كرمانيون» هستند كه به ترتيب سابقه 550 - 300 - 150 - 35 هزار ساله دارند. اينها انسان بودند و كارهاي انساني ميكردند. و ابزارهاي ظريف دستهدار نوك تيز برنده ميساختند و اكثراً آتش را ميشناختند. انسانهاي نئاندرتال مردههاي خود را دفن ميكردند چيزي را ميپرستيدند و حتي آثار اين آدمها كه حدود شصت هزار سال قبل در غاري سكونت داشته (پيدا شده كه) عقيده به معاد نيز وجود داشته است. انسانهاي تاريخ دار و شبيه انسانهاي امروزي از پنجاه هزار سال پيش رو به فزوني نهادند. ولي مشخص نيست كه نسل آنها از دسته مخصوصي ميمون به نام «پريماتها» يا انسان نماهاي ديگر بودهاند.441 اين انسانها ابزارهايي ميساختند كه هنوز مورد استفاده بشر است (مثل قلاب ماهيگيري، تير و كمان و...) و كارهاي مذهبي آنها برنامه و تشكيلات داشته است. ولي هنوز در غار زندگي ميكردند. در حدود ده هزار سال قبل بتدريج شروع كردند از غار بيرون آيند و از لباس و چراغ استفاده كنند. و از نظر دانش بيولوژي اين (از غار بيرون آمدن در حدود ده هزار سال قبل) مبدء تمدن بشري شناخته شده است.442 ويل دورانت مورخ مشهور پس از ذكر مطالبي مشابه مطالب بالا در مورد پيدايش انسان دورههاي آثار فرهنگي بشر را تقسيم بندي ميكند: 1. فرهنگ يا تمدن ماقبل شلي (حدود 125 هزار سال ق.م). 2. فرهنگ يا تمدن ماقبل شلي (100 هزار سال ق.م). 3. فرهنگ يا تمدن آشولي (حدود 75 هزار سال ق.م) كه آثار آن در اكثر نقاط دنيا بدست آمده است. 4. فرهنگ موستري (حدود 40 هزار سال ق.م) كه آثار آن در تمام قارهها آميخته با بقاياي انسان نئاندرتال ديده ميشود. 5. فرهنگ اورينياكي (حدود 25 هزار سال ق.م). 6. فرهنگ سولوترهاي (20 هزار سال ق.م). 7. فرهنگ ماگدالني (حدود 16 هزار سال ق.م). در هر هفت دوره دست افزار سنگي انسان غير صيقلي بودند.443 فرضيه تكامل و قرآن: اول: آياتي كه در رابطه با اثبات نظريه تكامل مورد استناد قرار گرفته است: اين آيات را جداگانه ذكر ميكنيم و مورد بررسي قرار ميدهيم. اين آيات را ميتوان به چند دسته تقسيم كرد. الف: آياتي كه خلقت همه چيز را از آب ميداند: 1. «و جعلنا من الماء كل شيء حي»444 «و هر چيز زنده را از آب بوجود آورديم.» استاد مشكيني با طرح آيه فوق مينويسند: «آيه فوق دلالت بر آفرينش همه موجودات زنده اعم از نباتات و حيوانات از جمله انسان از «آب» دارد. پس اينجا قسمتي از عقايد قائلين به تكامل اثبات مي شود.»445 سيد قطب نيز با ذكر آيه فوق آن را دليل بر پيدايش حيات از آب ميداند و اشاره ميكند اين همان چيزي است كه علم جديد بيان كرده كه اصل حيوانات زنده از آب است و زندگي از آب دريا پيدا شده و سپس انواع و اجناس از آن پيدا شد. پس اين مطلبي كه داروين را بر آن تمجيد ميكنند قرنها قبل از او قرآن بيان كرده بود.446 برخي از نويسندگان در مورد پيدايش حيات در زمين آوردهاند كه: «پس از گذشت 1500 ميليون سال از عمر زمين تدريجاً اين كره سرد شد و سپس در درون آن فعل و انفعالات شديدي از حرارت دروني و سرماي بروني در گرفت و تكانها و زلزلههاي شديد اتفاق افتاد. و سپس بخارهايي از زمين برخاست و ابرها تشكيل شد و بارانها آمد و سطح زمين را پوشاند و درياها تشكيل شد. حدود پانصد ميليون سال زندگي در قعر درياها به صورت ابتدائي بود. و موجودات تك سلولي پيدا شد. و سپس گروههاي مختلف گياهان و حيوانات دريايي حدود 175 ميليون سال قبل پيدا شدند.»447 قبلاً سخنان صاحبنظران ديگر در مورد خلقت همه چيز از آب و استناد آنان به اين آيه را آوردهايم (در بحث «منشأ پيدايش حيات در زمين»). بررسي: در مورد اين آيه بحث مفصلي خواهد آمد كه چهار تفسير مختلف (پيدايش انسان از نطفه - پيدايش نخستين موجود از آب - ماده اصلي بدن موجودات آب است - ماده اوليه جهان مايع آبگونه بوده) در مورد اين آيه شده است448 كه فقط تفسير اول با آيه فوق ناسازگار بود. بنابراين ميتوان به صورت احتمالي گفت كه اين آيه دلالت بر مرحله اول خلقت موجودات در آب درياها دارد. ولي اين تنها تفسير آيه نيست. 2. «و الله خلق كل دابة من ماء فمنهم من يمشي علي بطنه و منهم من يمشي علي رجلين و منهم من يمشي علي اربع يخلق الله ما يشاء»449 «و خداوند تمام جنبندگان را از آب آفريد، پس برخي از آنها بر روي شكم خود (خزندگان) و برخي بر دو پا و برخي از آنها بر چهار پاي خود راه ميروند، خداوند هر آنچه بخواهد ميآفريند.» استاد مشكيني در تفسير اين آيه مينويسند: «تفسير «آب» به نطفه جنس نر، بر خلاف ظاهر آيه ميباشد بنابراين، آيه، با اين قول كه منشأ پيدايش موجود زنده، «آب مخلوط با خاك» است كه مواد مساعد حيات در آن دو وجود دارد، بيانطباق نيست و بلكه رابطه نزديكي بين آن دو ميباشد. و مقدم داشتن حيوانات «الماشي علي بطنه» (خزندگان) شايد به اين علت باشد كه معروفترين اين نوع جانداران «ماهيها» هستند. كه نخستين موجودات زنده از لحاظ زمان آفرينش ميباشند. و حيوانات خزنده خشكي، بعد از آنها پديد آمدند، و منظور از «من يمشي علي رجلين» (برخي بر دو پاي خود راه ميروند) انسان و پرندگان و برخي انواع ميمونها هستند. و همين آيه، با آوردن عبارت كلي «علي رجلين» (بر دو پا) عقيده آنهائي را كه انسان و ساير جانداران را دو نوع مستقل از هم ميدانند باطل ميسازد.»450 دكتر بي آزار شيرازي با توجه به علم فسيلشناسي و ديرينشناسي آيه 45 سوره نور را بر مراحل پيدايش حيوانات تطبيق ميكند و مينويسد: دوران اول: فسيلهاي تريلوبيتها، انواع مرجانها، ماهيان زرهدار، سوسماران، ماران، لاكپشتان و تمساحها و خزندگان زميني پديد آمدند. اين حيوانات جزء آن دستهاند كه بر شكم راه ميروند «فمنهم من يمشي علي بطنه» دوران دوم (دوره ژوراسيك): پرندگان پيدا شدند كه قديميترين آنها «اركئورنيت» اسب كه شبيه بچه كبوتر است ولي خوب نميتوانسته پرواز كند و... اين حيوانات جزء آن دستهاند كه بر دو پا راه ميروند. « و منهم من يمشي علي رجلين ». دوران سوم: آثار نخستين پستانداران كه در اواخر دوره دوم بوجود آمدند. پيدا شده است. در اين دوره پستانداران مثل اسب، گاو، شتر، فيل، ميمون تنوع و كثرت پيدا كردند. و اين حيوانات جزو آن دستهاند كه بر چهارپا راه ميروند. «و منهم من يمشي علي اربعة».»451 دكتر پاك نژاد ابتداء به پيدايش موجودات تك سلولي از درياها ميپردازد و پس از شرح مفصلي به پيدايش ماهيها اشاره ميكند و سپس به فاصله سه مرحله بعدي اشاره ميكند: اول: فاصله بين آنها كه در آب بودند و به خشكي كوچ كردند بوجود آمد. اين قسمت مخصوص ماهيها و خزندگان بود كه دستگاه تنفس و گردش خون نسبتاً كاملي داشتند. و راه رفتن اين دسته بيشتر بر شكم بود. دوم: پرندگان بودند كه با هوا سر و كار پيدا كردند. و تغيير محيط دادند. و تكامل يافتند. راه رفتن اين دسته بيشتر بر دو پا بود. سوم: پستانداران: يعني تخم گذار تبديل به پستاندار و بچه آور شد. راه رفتن اين دسته بيشتر بر چهار پا بود. سپس ايشان تحت عنوان: «اعجاز قرآن در مورد اشاره به حيواناتي كه به تدريج تكامل يافتند» به تطبيق مراحل ذكر شده با آيه 45 سوره نور « و الله خلق كل دابة من ماء فمنهم من يمشي علي بطنه...» ميپردازد و آن را يكي از بزرگترين معجزات قرآن مطرح ميكند. سپس ايشان متذكر ميشود كه پذيرش نظريه تكامل با دينداري تنافي ندارد.452 بررسي: 1. در مورد اين قسمت آيه 45 سوره نور « والله خلق كل دابة من ماء » بيان شد كه سه تفسير (آفرينش انسان از نطفه - پيدايش نخستين موجود از آب - ماده اصلي بدن موجودات آب است)453 شده است. 2. تطبيق تقسيم بندي دورانهاي پيدايش گياهان و حيوانات به سه قسمت آيه «فمنهم من يمشي علي بطنه ومنهم من يمشي علي رجلين ومنهم من يمشي علي اربع» صحيح بنظر نميرسد. و بهتر است كه بگوييم آيه 45 سوره نور در صدد بيان تقسيمات موجودات زنده فعلي دنياست كه اينان برخي بر دو پا و برخي بر چهار پا و برخي بر شكم ميروند. و جالب اينكه فقره دوم و سوم با «واو» بر فقره اول عطف شده است «فمنهم من يمشي علي بطنه و منهم من يمشي علي رجلين و منهم من يمشي علي اربع » كه ترتيب و تفريع را نمي رساند. يعني ميتواند هر سه دسته خزندگان، دو پايان و چهار پايان با هم از آب (نطفه) بوجود آمده باشند. نكته ديگر اين كه شمارش حيوانات هم از باب حصر نيست بلكه بيان برخي مصاديق مهم است و گر نه برخي حيوانات بيش از چهارپا دارند و برخي شنا ميكنند ولي در آيه ذكري از آنها نشده است. پس سياق آيه 45 سوره نور سياق آياتي است كه خلقت انسان را از آب معرفي ميكند. 3. هر چند كه نكات علمي آيه 45 سوره نور و انطباق آن با يافتههاي علمي شگفتانگيز بوده و عظمت اين كتاب الهي را نشان ميدهد ولي ادعاي آقاي دكتر پاك نژاد در مورد معجزه علمي بودن مطالب آيه 45 سوره نور قابل اشكال است. ب: آياتي كه به سه مرحله خلقت اشاره دارند: آيههاي ديگري كه مورد استناد طرفداران نظريه تكامل قرار گرفته است عبارتند از: «و لقد خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لادم »454 «و همانا ما شما را آفريديم و سپس شكل داديمتان و سپس به فرشتگان گفتيم به آدم سجده كنيد» و نيز حجر/ 28 - 29 و ص/ 71 و سجده/ 8 - 9 همين مضمون را دارد. استاد مشكيني با طرح آيه 11 سوره اعراف مينويسد: «آيه فوق از جمله بهترين آيات قابل استفاده، براي اثبات اين نظريه[تكامل]است، زيرا خداوند در اين آيه بيان ميكند كه ابتدا او قبل از شكل دادن به انسان، او را آفريد و بعد از مدت نامعلوم (به قرينه كلمه ثم) او را به شكل انسان فعلي در آورده است. سپس بعد از مدتها، فرشتگان را امر به سجود در برابر يكي از افراد نوع انسان كرده است.» و سپس سه مرحله خلقت انسان را از آيه فوق استفاده ميكند. اول: مرحله بعد از خلقت و پيش از شكل گرفتن به صورت انسان (تكوين او از آب و خاك). دوم: مرحله بعد از پيدا كردن شكل «انسان» و پيش از انتخاب آدم از بين افراد نوع. سوم: مرحله انتخاب آدم از بين آنها و بعد از آن امر كردن فرشتگان به سجود بر آدم.455 ايشان در توضيح آيات 28 - 29 سوره حجر « اني خالق بشراً من صلصال من حمأ مسنون فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين » و آيه 71 سوره ص ميگويند كه مقصود از «بشر» در اين آيه كل نوع اوست. يعني نوع و طبيعت كلي اوست نه فرد بخصوص و برگزيده مانند «آدم». و در مورد واژه «تسويه» (جمله سويته) ميگويند: تقريباً به معناي جاري ساختن انسان در مسير تكامل است تا اينكه به صورت انسان در آمده و آماده نفخ روح ...گردد.456 جالب اين است كه استاد مكارم شيرازي مفسر معاصر آيات 26 - 28 - 29 سوره حجر را به عنوان مهمترين دليل طرفداران ثبات انواع آوردهاند. بررسي: 1. استفاده استاد مشكيني از آيه فوق در مورد سه مرحله خلقت انسان عجيب است. چون هيچ گونه اشارهاي در آيه 11 سوره اعراف به مرحله سوم (انتخاب آدم از بين انسانها) نشده بود و صرف امر به ملائكه براي سجده بود. 2. با توجه به سخنان دو طرف در مورد آيات مورد بحث ميتوان گفت كه اين آيات ظهوري در نظريه تكامل انواع ندارد. ج: آياتي كه به مرحله اول آفرينش انسان اشاره ميكند (ماده اوليه) 1. ج: آفرينش انسان از خاك: «هو الذي خلقكم من طين ثم قضي اجلاً و اجل مسمي عنده»457 «اوست كه شما را از گل (آب و خاك) آفريد و سپس مهلتي مقرر كرد و مهلت مقرر پيش اوست.». و نيز ص/ 71 و سجده/ 8 و نيز مؤمنون/ 12 همين مضمون را دارند. «ما شما را از گل چسبنده آفريديم.»458 «من بشري از گل خشك كه از لجن تيره رنگ ريخته شده است ميآفرينم»459 استاد مشكيني در باره اين آيات مينويسند: «تمامي اين آيات وضع اين نوع (انسان) را قبل از پيدا كردن شكل انسان بيان ميكند. و مقصود فرد فرد انسانها نيست زيرا فرد فرد انسانها از خاك آفريده نشدهاند. اينكه ميگويد «قضي اجلا» (مهلتي مقرر كرد) منظور اين است كه خداوند، آفرينش و تكوين انسان را، حتميت و استواري بخشيد كه مدت آن پيش خودش معلوم است و شايد هم، اين مدت همان مدت زمان فاصله بين آغاز آفرينش انسان از خاك تا تحقق تصوير و شكل دادن به انسان و تشكيل اين نوع خاص از جانداران، ميباشد.»460 برخي ديگر از نويسندگان در باره آيه «و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين»461 نوشتهاند كه آيه فوق اشاره صريح است به اينكه انسان در ابتدا از خاك آفريده نشده است بلكه از سلالهاي آفريده شده كه مقدمه ظهور نوع انسان شده است.462 و جالب اين است كه برخي ديگر از صاحبنظران همين آيه 12 سوره مؤمنون را دليل رد نظريه داروين دانستهاند463 و برخي به معناي عناصر تشكيل دهنده بدن انسان از خاك و آب دانستهاند.464 و برخي ديگر از نويسندگان آيات فوق را اعجاز علمي قرآن دانستهاند از اين جهت كه جسم انسان از عناصر خاكي تشكيل شده و آيات مذكور نيز ميگويد انسان را از خاك آفريديم. و يا انسان از نطفهاي آفريده شده كه از عناصر خاكي بوجود ميآيد. و در هر صورت آيه فوق را معجزه علمي دانستهاند.465 بررسي: 1. در مبحث «مراحل خلقت انسان» بحثي تحت عنوان «آفرينش انسان از خاك» خواهيم داشت كه در آنجا آيات مذكور مورد بررسي قرار ميگيرد و روشن ميگردد كه دو تفسير عمده از اين آيات شده است: اول اينكه همه انسانها از نطفهاي آفريده شدهاند كه مواد اوليه آن از غذاها و غذا از خاك بوجود آمده است.466 دوم اينكه فقط حضرت آدم از خاك آفريده شده و بقيه انسانها از نطفه آفريده شدهاند. پس ميتوان گفت انسانها با واسطه آدم(ع) از خاك آفريده شدهاند.467 پس نميتوان به صورت قاطع به قرآن نسبت دهيم كه در اين آيات مرحلهاي از تكامل نوع انسان از خاك را ميگويد چرا كه اگر تفسير اول را بگيريم (نطفه از مواد خاكي) ربطي به مسأله تكامل ندارد. و اگر تفسير دوم (خلقت آدم از خاك) را بگيريم بيشتر مؤيد نظريه ثبات انواع ميشود چون خلقت مستقيم انسان از خاك را گوشزد ميكند. مگر آنكه گفته شود تعبير «اجل» در آيه 2 سوره انعام دلالت بر فاصله زماني بين خلقت انسان از خاك ميكند. كه در اين صورت بحث جديدي پيش ميآيد.468 2. سلالة به معناي برگزيده و خلاصه چيزي است و در آيه 12 سوره مؤمنون برخي به معناي نطفه گرفتهاند كه ما حصل و برگرفته انسان است469 و در هر صورت اين آيه دلالت بر فاصله زماني بين خاك و سلالة ندارد. و اگر بر نطفه هم دلالت داشته باشد اين مطلب باز از مورد بحث خارج است. 3. با توجه به احتمالات مختلف در آيات فوق كه موجب ميشود تفسير قطعي از آيات ارائه نشود، پس مسأله اعجاز علمي در اينجا منتفي است. (در مبحث مراحل خلقت انسان توضيح بيشتري در مورد آيات فوق داديم.) 2. ج: آفرينش انسان از آب: «و او خداوندي است كه از آب بشري آفريد و او را اصل نژاد و مايه توليد نسل انسان گردانيد.»470 «و آفرينش انسان را از گل (آب و خاك) آغاز كرد، سپس خلقت نسل او را بر اساس آنچه از آب بي قدر جدا ميشود قرار داد.»471 استاد مشكيني به آيه 56 سوره فرقان مثل همان تقرير آيات خلقت انسان از خاك استدلال كرده و مينويسد: «اين آيات وضع اين نوع (انسان) را قبل از پيدا كردن شكل انسان، بيان ميكنند.»472 بررسي: در مبحث «مراحل خلقت انسان» بحثي تحت عنوان «آفرينش انسان از آب» خواهيم داشت و در آنجا بيان ميشود كه در مورد آيات فوق دو تفسير عمده وجود دارد. اول اينكه مقصود از خلقت انسان از آب اين است كه مقدار زيادي آب در بدن انسان (حدود 70%) وجود دارد.473 دوم اينكه مقصود آن است كه انسان از آب نطفه و مني آفريده شده است.474 بنابراين آيات فوق ربطي به مراحل تكامل خلقت انسان و نظريه داروين ندارند. 3. ج: آفرينش انسان از نطفه: «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه»475 «ما او را از آب نطفه در هم آميخته خلق كرديم تا او را بيازمائيم.» و عبس/ 19 (من نطفة خلقه) نيز همين مضمون را دارد. استاد مشكيني در مورد آيه 2 سوره دهر مينويسند: «معناي «نطفه» در آيه مزبور «آب» است كه مواد و اجزاء بهم آميخته داخل آن (امشاج)، آن را به صورت گل و لجن ريخته شده (حمأ مسنون) در آورده بودند و از همين ماده اوليه حياتي، ابتدا سلولها و بعد، انواع جانوران نخستين و بعد حيوانات بالاتر و... پديد آمدهاند.»476 و در مورد آيه 19 سوره عبس مينويسد: «بنابراين معني آيه، در صورتيكه «نطفه» را به معني «آب» بگيريم چنين ميشود كه: خداوند نوع «انسان» را از آبي مخصوص (شايد همان آب آميخته با گل و لاي و عناصر زميني يا خاكي باشد كه موجودات زنده از آن بوجود آمدهاند) آفريد. پس بر او مقدر ساخت كه از حالتي به حالتي ديگر تغيير يابد. (تحول و تكامل) تا اينكه به صورت شكل «انسان» درآمد.» سپس به معناي دوم آيه توجه ميكند كه منظور از نطفه «مني» باشد كه آيه خاص افراد انسان ميشود نه نوع انسان.477 بررسي: در مبحث «مراحل خلقت انسان» بيان خواهيم كرد كه «نطفه» در لغت به معناي سيلان ضعيف هر چيزي است به آب خالص نيز نطفه اطلاق شده است و به نطفه مرد و زن، نطفه گويند چون سيلان دارد. سپس معناي لغوي و اصطلاحي قرآني نطفه را بررسي خواهيم كرد. و در مورد تفسير آيه 2 سوره دهر يازده ديدگاه وجود دارد.478 ولي كسي از مفسران را نيافتيم كه «نطفه» را به معناي «آب» تنها (نه نطفه مرد نه مخلوط آنها) تفسير كنند. و خود واژه امشاج هم قرينه است كه آب مراد نيست. امّا اينكه «نطفه» به معناي آب همراه با گل و لجن باشد در معاني لغوي و اصطلاحي «نطفه» وجود ندارد. پس نطفه يا بايد به معناي مني مرد يا مايع جنسي زن و مرد باشد و تفسيري كه استاد مشكيني ارائه كردند موافق هيچكدام از معاني لغوي و اصطلاحي آيه نيست. د: آياتي كه به مرحله دوم آفرينش انسان اشاره ميكند (بعد از شكلگيري انسان و قبل از انتخاب آدم(ع)): «مردم همه گروه واحدي بودند، پس خداوند، پيامبران را به عنوان بشارت و بيم دهند فرستاد. و همراه آنها كتاب را براستي و حق فرود آورد تا در باره آنچه انسانها با هم اختلاف كردهاند، حكم كند و اختلاف نكردند در آن ...»479 و نيز آيه يونس/ 19 همين مضمون را دارد. استاد مشكيني معتقدند كه بعد از شكل گرفتن ساختمان وجودي انسان و قبل از انتخاب «آدم» از بين افراد انساني، مرحلهاي بر انسان گذشته است كه همه امت واحدي بودند و بدون مذهب زندگي خود را در پرتو عقل خويش ميگذراندند. ايشان دو آيه فوق را اشاره اين مرحله از حيات بشري ميداند.480 استاد مكارم شيرازي نيز از آيه 213 سوره بقره چهار مرحله زندگي بشر را برداشت كردهاند.481 و در پايان متذكر مي شوند كه: آغاز پيدايش دين و مذهب به معناي واقعي هم زمان با آغاز پيدايش انسان نبوده، بلكه همزمان با آغاز پيدايش اجتماع و جامعه به معناي واقعي بوده است. بنابراين جاي تعجب نيست كه نخستين پيغمبر اولوا العزم و صاحب آئين و شريعت، نوح پيامبر بود نه حضرت آدم.482 بررسي: از آيات فوق دو برداشت ميتوان كرد: الف: زندگي انسان پس از پيدايش در كره زمين دو مرحله داشته است يك مرحله بدون هيچ پيامبري بوده و بعد «آدم» از بين مردم برانگيخته شد. و زندگي انسان با دين و پيامبران آغاز شد. پس آدم اولين انسان روي زمين نبوده است. (و اين با نظريه تكامل داروين سازگار است) ب: بعثت انبياء دو گونه بوده است در مرحله اوليه بعد از خلقت آدم و گسترش نسل او پيامبران بدون كتاب و شريعت بودند. كه بشر را در حد زندگي اوليه فردي او راهنمايي ميكردند. در مرحله دوم كه زندگي اجتماعي شروع شد و بشر محتاج قانون شد. پيامبراني مثل حضرت نوح با شريعت و كتاب آمدند. بنابر برداشت دوم از آيه، آدم اولين انسان روي زمين بوده است (و اين با نظريه ثبات انواع سازگار است). استاد مشكيني برداشت اول (الف) را داشتهاند و آنچه كه از ذيل كلام استاد مكارم بر ميآيد برداشت دوم (ب) است. با توجه به دو احتمال فوق در آيه نميتوان به صورت قطعي يكي از دو نظريه تكامل يا ثبات انواع را به آيه فوق نسبت داد. هـ : آياتي كه به مرحله سوم (انتخاب آدم از بين انسان ها) اشاره دارد: «به درستي كه خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر عالميان برگزيد.»483 دكتر يد الله سحابي در مورد آيه فوق ميگويد: «به تصريح اين آيات (آل عمران/ 33 - اعراف/ 11 - سجده/ 7 - 9) آدم از ميان جمعي كه مثل او بودند و از پيش با او ميزيستند برگزيده شد... و لهذا بيان آنكه نوع انسان از آدم پديد آمده است از نظر قرآن مبنا و اساس ندارد و به هيچ وجه درست نيست.»484 - 485 استاد مكارم شيرازي نيز با رد سخنان برخي نويسندگان كه آيه «علي العالمين» را دليل مسأله تكامل انواع دانستهاند. و ميگويند: در عصر آدم، عالميان يعني «جامعه انساني» وجود داشته است، بنابراين مانعي ندارد كه انسان نخستين كه ميليونها سال قبل بوجود آمده از حيوانات ديگر تكامل يافته، و «آدم» تنها يك انسان برگزيده بوده است، مينويسند: «هيچ گونه دليلي در دست نيست كه منظور از عالمين در اينجا انسانهاي معاصر آدم بوده باشند بلكه ممكن است مجموع جامعه انسانيت در تمام طول تاريخ بوده باشد. بنابراين لزومي ندارد كه معتقد باشيم در عصر آدم، انسانهاي زيادي وجود داشتند كه آدم از ميان آنها برگزيده باشد.»486 استاد مصباح يزدي با طرح آيه 33 آل عمران و نظراتي كه ميگويد «آدم از بين انسانهاي ديگر برگزيده شد.» مينويسند: «ميتوان گفت كه: انساني را بر همه انسانهايي كه از پس او مي آيند ترجيح دادم... و اگر تنزل كنيم و بپذيريم كه لازم است در عصر حضرت آدم، انسانهايي ديگر نيز باشند، ميتوانند فرزندان خود او بوده باشند.»487 بررسي: با توجه به دو تفسيري كه از آيه فوق شد آيه 33 آل عمران در رديف آياتي قرار ميگيرد كه دو احتمال در معناي آنها ميرود و نميتوان بطور قاطع گفت كه آيه ظاهر يا نص در يك مورد است. تا دليل بر نظريه تكامل انواع يا ثبات انواع باشد. دوم: آياتي كه در رابطه با اثبات نظريه ثبات انواع (فيكسيسم) مورد استناد واقع شده است: الف: آياتي كه خلقت همه انسان را از يك نفس واحد ميداند: «هو الذي انشأكم من نفس واحدة فمستقر و مستودع»488 «او خدائي است كه همه شما را از يك تن در آرامشگاه و وديعتگاهي بيافريد.» و نيز نساء/ 1 - اعراف/ 189 - زمر/ 6 همين مضمون را دارند. و نيز آياتي كه خطاب «بني آدم» به انسانها ميكند (مثل: اعراف/ 27 - 35 - يس/ 60 - اسراء/ 70) استاد مشكيني در طرح نظريه ثبات انواع (فيكسيسم) كه معتقدند «آدم» نخستين انساني است كه خداوند او را آفريده و حواء دومين فرد از افراد نوع انسان ميباشد و خداوند ساير افراد انسان را از نسل اين دو فرد بوجود آورد. مينويسد: «از جمله آيات كه پيروان عقيده فوق به آن استدلال ميكنند آياتي هستند كه تمامي مردم را آفريده از «نفس واحد» (يك فرد) اعلام ميكنند و در برخي آيات از جفت او نيز ياد كرده و هيچ اشكالي ندارد كه نفس واحده را آدم و جفت او را حواء بدانيم.» سپس در تفسير آيه 98 سوره انعام مينويسد: «منظور آيه اين است كه خداوند شما را از آدم آفريد، پس گروهي از شما هم اكنون در صلب پدران يا رحم مادران (مستقر) ميباشيد و گروهي نيز از شما تا روز قيامت در گورها به وديعت نهاده (مستودع) شدهاند.» سپس تفسير ديگري از طرفداران نظريه تكامل انواع در مورد آيه 98 سوره انعام ذكر ميكنند.489 و بعد متذكر ميشود كه اگر تفسير اول را هم بپذيريم با عقيده تكامل انواع منافات ندارد چرا كه ممكن است همه انسانهاي موجود زمين از نسل آدم و حواء بوده باشند ولي قبل از آدم و حواء نيز انسانهاي ديگر بودهاند كه منقرض شدهاند. و نسل منتخب يعني آدم كه صاحب عقل بود باقي ماند.490 استاد مكارم شيرازي در مورد تعبير «نفس واحده» در آيات فوق مينويسند: «منظور از نفس واحده يك واحد شخصي است و اشاره به نخستين انساني است كه قرآن او را به نام «آدم» پدر انسانهاي امروز معرفي كرده و تعبير «بني آدم» كه در آيات فراواني از قرآن وارد شده نيز اشاره به همين است و احتمال اينكه منظور وحدت نوعي بوده باشد از ظاهر آيه بسيار دور است.»491 ايشان در مورد مستقر و مستودع نيز چند احتمال تفسيري را ذكر ميكنند.492 بررسي: نفس در آيات قرآن به معناي روح و ذات (و گاهي بدن انسان) آمده است493 و بر فرض قبول سخنان استاد مشكيني (نفس يعني موجودات قبل از انسان) در نهايت توانستهايم بگوييم كه آيات مورد بحث دو تفسير دارد يكي خلقت همه افراد از آدم و يكي خلقت آدم و انسانها از موجودي كه قبل از آنها بوده است. تفسير دوم با نظريه تكامل سازگار است همانطور كه تفسير اول با نظريه ثبات انواع سازگار است494 پس به طور قاطع نميتوان اين آيه را دليل نظريه تكامل يا ثبات انواع دانست. ب: آياتي كه خلقت آدم را از خاك ميدانند: «ان مثل عيسي عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون»495 1. «همانا مثل عيسي در پيش خداوند همانند مثل آدم است كه خداوند او را از خاك آفريد. و سپس به او گفت موجود شو پس شد.» 2. «خداوند، انسان را از گل خشك همانند سفال بيافريد.»496 دكتر احمد ابوحجر497 آيات فوق و دكتر عدنان شريف498 تمام آياتي را كه خلقت انسان از خاك را مطرح ميكند با نظريه داروين معارض ميدانند؛ چرا كه ميگويد انسان از خاك آفريده شده نه از موجود قبلي كه زنده بوده است. استاد مشكيني در مورد آيه 59 سوره آل عمران دو احتمال را مطرح ميكند: اول اينكه آيه دليل ثبات انواع باشد و وجه شبه در اينجا چگونگي آفرينش يعني بدون پدر و مادر آفريده شدن است و اين همان مطلوب عقيده ثبات انواع است. دوم اينكه بگوئيم آيه با نظريه تكامل منافاتي ندارد. چرا كه اشكالي در تشبيه عيسي به آدم از لحاظ خلقت از خاك، غذا، نطفه و علقه تا ولادت و بعد از آن نيست. و همچنين اشكالي نيست كه بگوييم خداوند به عيسي، همراه پيامبري از همان آغاز زندگي عقل و نيروي درك و انديشه از طريق اعجاز واراده ماوراء طبيعي خود بر خلاف قانون طبيعت و... اعطاء نمود چنان كه به آدم نيز عقل و يا علم و نبوت را بدينگونه داد. وجه شبه در آيه همان همانندي در آفرينش و علم است. و «كن» (باش) كه خداوند به آدم ميگويد. بدين معنا است كه: عاقل و عالم يا عالم و پيامبر باشد. و در اينجا وجه شبه در ذكر آفرينش از خاك، آفرينش اصلي و ذاتي است و ميخواهد بطلان آنچه را در ذهن آنها (مسيحيان) فرو رفته يعني اينكه ميگويند آفرينش عيسي و آدم از طريق سنن و قوانين جاري خدائي در خلقت انسان، صورت نگرفته است، اعلام كند.499 استاد مكارم شيرازي در ذيل آيه 59 سوره آل عمران پس از شرح شأن نزول500 آيه ميگويد: منظور از (خلقه من تراب) در آفرينش آدم همان آفرينش جسم آدم و جنبه مادي او است. و اين مطلب به قرينه جملههاي بعدي بدست ميآيد. كه اشاره به آفرينش حيات و روح ميكند و ميگويد «ثم قال له كن فيكون » «سپس به او گفت موجود شو، او هم موجود گرديد.» يعني با فرمان آفرينش «حيات و روح» به كالبد آدم دميد.501 بررسي: در اينجا توجه به دو نكته لازم بنظر ميرسد: الف: به نظر ميرسد كه در آيه 59 سوره آل عمران ميتوان وجه شبه را به چند گونه تصور كرد: 1. تشبيه از جهت پدر نداشتن آدم و عيسي(ع). 2. تشبيه از جهت خلقت هر دو از خاك با واسطه (يعني مواد غذائي تبديل به نطفه، علقه ...تا انسان شد) و در عيسي(ع) اين كار از طريق حضرت مريم(س) صورت گرفت و در آدم(ع) از طريق انسانها يا ميمونهاي نسل قبل از او. 3. تشبيه از جهت نبوت هر دو باشد. 4. تشبيه از جهت علم و عقل هر دو باشد. كه معجزهآسا به آنها داده شد. 5. تشبيه از جهت اصل خلقت از خاك (در مقابل مسيحيان كه عيسي را خاكي نميدانستند)502 وجه شبه اول با توجه به شان نزول نزديكتر از وجه شبه سوم و چهارم است. امّا به هر حال فقط وجه شبه دوم يا پنجم در خود آيه تصريح شده است. چرا كه جمله (خلقه من تراب) بيان وجه شبه عيسي و آدم است. كه فقط به خاك اشاره كرده است. ب: در مورد خلقت عيسي از خاك دو احتمال وجود دارد: 1. خلقت بلا واسطه از خاك؛ 2. خلقت با واسطه سلسله موجود از خاك. (و همين دو احتمال در مورد آدم نيز وجود دارد.) امّا خلقت بلا واسطه از خاك در اينجا صحيح نيست. پس فقط وجه شبه دوم (خلقت با واسطه از خاك) باقي ميماند و اين مطلب شاهدي بر نظريه تكامل است نه بر نظريه ثبات انواع.503 سوم: آياتي كه قابل انطباق با هر دو نظريه تكامل و ثبات انواع هست: 1. «خداوند انسان را از نطفه بيافريد و آنگاه او به خصومت و دشمني آشكار برخاست.»504 2. «آيا به آن خدائي كه ترا از خاك آفريد و سپس ترا به صورت مردي در آورد، كافر شدي»505 3. «آن (خدائي كه) ترا بيافريد پس به صورتي كامل بياراست و بعد ترا به اعتدال آورد (به اندازه ساخت) و به هر صورتي كه خود خواست ترا تركيب و شكل داد.»506 4. «انسان را از علق يا خون بسته ....آفريد.»507 كه مراد از «علق» خاك چسبيده (طين لازب) يا خون بسته در رحم است (با توجه به تناسب با دو قول مختلف مورد بحث).508 بررسي: هر چند كه انطباق اين آيات با هر دو نظريه قابل اشكال است ولي از آنجا كه برخي از اين آيات قبلاً مطرح شد و بررسي شد و در مورد بقيه آيات صاحبنظران براي اثبات نظريه تكامل يا ثبات انواع به آنها استدلال نكردهاند. و لذا از بحث و تفصيل بيشتر در اين مورد پرهيز ميكنيم. جمع بندي وبررسي نهايي مبحث نظريه تكامل و قرآن: از طرفي نظريههاي علمي در جوامع علمي معاصر به صورت نظريات «ابطالپذير» مطرح ميشود يعني به صورت افسانههاي مفيد پذيرفته ميشود و تا وقتي نظريه بهتري جانشين آن نشده از دايره علم بيرون نميرود و لذا نظريه تكامل هر چند كه اثبات قطعي نشده است. ولي امروزه يك نظريه مورد قبول اكثريت جامعه علمي (علوم تجربي) است. هر چند كه هنوز هم نظريه ثبات انواع به صورت يك احتمال مطرح است. و از طرف ديگر همانطور كه مشاهده كرديم آيات قرآن قابل انطباق با نظريه تكامل و نظريه ثبات انواع هر دو هست و هيچ آيهاي بدست نيامد كه نص باشد و يا ظهور قوي در يكي از دو طرف داشته باشد. پس نميتوان يكي از دو نظريه را به صورت قطعي به قرآن نسبت داد. تذكرات: 1. لازم نيست قرآن در مورد هر نظريه علمي به صورت اثبات يا نفي نظر داده باشد. چون كتاب هدايت است و اشارات علمي را در حد لزوم و در راستاي هدف هدايت استفاده ميكند. 2. قبول يا ردّ نظريه تكامل با اثبات خدا و ديندار بودن يا نبودن انسانها ملازمهاي ندارد. يعني همانطور كه ميتوان نظريه تكامل را نپذيرفت و ديندار بود. ميتوان قائل به نظريه تكامل باشيم ولي وجود ناظم (خدا) را براي سلسله منظم موجودات (از تك سلولي تا انسان) ثابت كنيم. و ديندار باشيم. همانطور كه برخي از پزشكان متعهد به اين امر تصريح كردهاند.509 3. پذيرش نظريه تكامل و انطباق آن با آيات قرآن دليلي بر اعجاز علمي قرآن نيست. چرا كه از طرفي آيات مورد استناد داراي احتمالات تفسيري متعددي بود و تفسير موافق نظريه تكامل قطعي نبود و از طرف ديگر انطباق مراحل تطور موجودات زنده (تك سلولي تا انسان) بر آيات مورد استناد اشكالاتي داشت. (همانطور كه در زير آيه 45 سوره نور بيان كرديم.) 435 . استاد معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج 6، ص 35 - 43 خلاصهاي از «اصل الانواع»، را از استاد اسماعيل نقل ميكند كه در اين مورد مفيد است. 436 . تذكر: در اين بحث ترجمه آيات قرآن را معمولاً از كتابهائي كه خواستهاند اين آيات را به نفع يا ضرر يك نظريه تفسير كنند آوردهايم و لذا اين ترجمهها ممكن است به نوع خاصي صورت گرفته باشد و مورد تأييد ما نباشد ولي براي تكميل بحث ناچار بوديم از آنها استفاده كنيم. 437 . به نظر ميرسد كه واژه «تكامل» گاهي در معناي خاص (تكامل سلسله موجودات از تك سلولي تا انسان) به كار ميرود كه تكامل انواع ناميده ميشود و موضوع بحث ماست. و گاهي به معناي اعم به كار ميرود (مثل تكامل جسمي - روحي - معنوي - علمي - تكامل اجتماعي - اخلاقي و...) كه شامل تكامل خاص نيز ميشود. تا قبل از لامارك و داروين (قرن نوزدهم ميلاد) تكامل اعم مطرح بوده امّا بعد از اين افراد تكامل اخص مطرح شده است. 438 . اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 1، ص 157 با تلخيص. 439 . ر.ك: تفسير نمونه، ج 11، ص 81 - 85. 440 . احمد رهبري، انسان پيش از تاريخ، ص 13، دانشكده ادبيات دانشگاه تهران 1354 ش ايشان از باستان شناسي عصر حجر نقل ميكند. 441 . دكتر پاك نژاد تفاوتها و تشابههاي انسان و ميمون را به صورت مفصل يادآوري ميكند مثل اينكه خون آنها به چهار گروه A.B.O. ABتقسيم ميشود و خون شامپانزه را ميتوان به انسان تزريق كرد. امّا شير ميمونها به كودك انسان نميسازد (در حالي كه شير برخي حيوانات مثل گاو به كودك انسان سازگاراست) مغز يك مرد تقريباً سه برابر يك ميمون نر بزرگ است.قوسهاي سه گانه گردن، پشت و صلب در انسان برجسته و در ميمونها چنين نيست. امّا عمل جذب و هضم غذا در هر دو يكسان است. دوران بارداري بعضي ميمونها تقريباً مانند انسان 270 روز است و با وجود يكي بودن ساختمان رحم و يكسان بودن ترشحات آبستني و زايمان در هر دو جنس، امّا نطفه انسان نميتواند هيچ حيواني را آبستن كند. (ر.ك: اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،ج 1، ص 171 - 174.) 442 . دكتر پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 1، ص 166 - 178 با تلخيص. 443 . ويل دورانت، تاريخ تمدن، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ دوم 1367 ش، فصل ششم، ص 111 - 115. 444 . انبياء/ 30. 445 . تكامل در قرآن، ص 23 - 24. 446 . ر.ك: في ظلال القرآن، ج 6، ص 111. 447 . عبدالغني الخطيب، قرآن و علم امروز، ترجمه دكتر اسد الله مبشري، ص 129 - 130، با تلخيص. 448 . ر.ك: تفسير نمونه، ج 13، ص 396 و ج 9، ص 25 - 26 و نيز به مبحث «منشأ پيدايش حيات در زمين» و مبحث «مراحل خلقت انسان» در همين نوشتار مراجعه كنيد. 449 . نور/ 45. 450 . تكامل در قرآن، ص 24 - 25. 451 . گذشته و آينده جهان، ص 39 - 42 با تلخيص. 452 . اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 1، ص 150 ـ 154. 453 . ر.ك: تفسير نمونه، ج 14، ص 508 - 509 و نيز به مبحث «منشأ پيدايش حيات در زمين» و مبحث «مراحل خلقت انسان» در همين نوشتار مراجعه كنيد. 454 . اعراف/ 11. 455 . تكامل در قرآن، ص 25 - 26 با تلخيص. 456 . همان، ص 30 - 32. 457 . انعام/ 2. 458 . صافات/ 11. 459 . حجر/ 29. 460 . تكامل در قرآن، ص 26 - 27 با تلخيص. 461 . مؤمنون/ 12. 462 . ر.ك: دكتر مصطفي محمود، القرآن، محاولة لفهم عصري، ص 53 - 55. 463 . ر.ك: بسام دفضع، الكون و الانسان بين العلم و القرآن، ص 152. 464 . همان. 465 . محمد محمود اسماعيل، الاشارات العلمية في الآيات الكونية في القرآن الكريم، ص 11. 466 . ر.ك: تفسير نمونه، ج 14، ص 23 و ص 207 و ج 17، ص 125 و ج 20، ص 165 و نيز مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 86 - 88 و عبد الفتاح طباره، سيري در قرآن، ترجمه رسول دريايي، ص 225 و بي آزار شيرازي، گذشته و آينده جهان، ص 52. 467 . استاد مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 330. 468 . 2. «اجل» در اصل بمعني مدت معين و «قضي اجل» بمعني تعيين مدت و يا به آخر رساندن مدت است امّا بسيار ميشود كه به آخرين فرصت نيز گفته ميشود (مثل «اجل دين» يعني آخرين موقع پرداخت بدهي) و اينكه به فرا رسيدن مرگ اجل ميگويند به خاطر اين است كه آخرين لحظه عمر انسان در آن موقع است. امّا با توجه به آيات ديگر قرآن و روايات اهل بيت(ع) «اجل مسمي» در قرآن به معني مرگ طبيعي و «اجل» به معني مرگ زودرس است. (ر.ك: تفسير نمونه، ج 5، ص 148 - 149) پس معلوم ميشود مقصود آيه مدت بين خلق انسان تا مرگ است يعني: «اوست خدائي كه شما را از گل آفريد پس از آن مدتي را مقرر ساخت كه در اين مدت انسان در روي زمين پرورش يابد و تكامل پيدا كند و اجل حتمي (مرگ) در نزد اوست.» و اين مدت ربطي به مرحله تكامل از خاك تا انسان ندارد بلكه مرحله زندگي دنياست. 469 . ر.ك: مفردات راغب ماده سل. 470 . فرقان/ 54. 471 . سجده/ 8 - 9. 472 . تكامل در قرآن، ص 27. 473 . ر.ك: استاد مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 320 - 329 و مطالب شگفتانگيز قرآن، ص 97 و تفسير نمونه، ج 13، ص 396 و ج 15، ص 126. 474 . ر.ك: استاد مصباح يزدي، معارف قرآن، ص 329 و 330 و موريس بوكاي، مقايسهاي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص 272 و طب در قرآن، ص 81 و تفسير نمونه، ج 13، ص 396 و ج 15، 126 و ج 17، ص 126. 475 . دهر/ 2. 476 . تكامل در قرآن، ص 39. 477 . همان، ص 42. 478 . كه مهمترين آنها عبارتند از: 1. اختلاط نطفه زن و مرد. 2. بمعني استعدادهاي دروني و عوامل وراثت. 3. اختلاط مواد تركيبي نطفه (اجزاء آن). 4. همه اينها با همديگر. 5. بمعني تطورات نطفه در دوران جنيني. (ر.ك: الميزان، ج 20، ص 209 و 210 و نمونه، ج 25، ص 334.) 479 . بقره/ 213. 480 . چنانكه از ظاهر آيه معلوم ميشود، پيش از بعثت انبياء زماني بر انسانها گذشته است كه آنها امت واحدي بودند و مفهوم واحد بودن مردم در آيه فوق چنانكه عدهاي از مفسرين گفتهاند و اخبار و روايات هم آن را تفسير كردهاند، اين است كه بدون «مذهب» و احكام آسماني بودند و با عقلها، انديشهها و فهمهاي خودشان زندگي ميكردند. پس آيه كاملاً با منظور ما (مرحله دوم از خلقت آدم در نظريه تكامل) منطبق است.» (تكامل در قرآن، ص 27 - 28.) 481 . مرحله اول: زندگي ساده نخستين كه هنوز بشر به زندگي اجتماعي عادت نكرده بود. و تضادهائي نبود و طبق فطرت خدا را ميپرستيد. مرحله دوم: زندگي انسان شكل اجتماعي به خود ميگيرد. مرحله سوم: تضادها و اختلافات اجتنابناپذير اجتماعي به وقوع ميپيوندد. مرحله چهارم: انبياء از طرف خدا مأمور نجات انسان ميشوند. (تفسير نمونه، ج 2، ص 58.) 482 . همان. 483 . آل عمران/ 33. 484 . خلقت انسان، ص 108. 485 . و در مقابل آقاي مسيح مهاجري كه معتقد است قرآن كريم به هيچ وجه فرضيه تكامل را تأييد نميكند. در توجيه آيه 33 سوره آل عمران مينويسد: «چون العالمين عام است، آدم، نوح، آل ابراهيم و آل عمران از ميان تمام مردم قبل و بعد خود برگزيده شدهاند. و ممكن است بگوييم آدم(ع) بعد از مدتي كه صاحب فرزندان ... شد برگزيده شد. (پس قبل از آدم انسانهاي ديگري وجود نداشتهاند) (نظريه تكامل از ديدگاه قرآن، ص 54 و 56.) 486 . تفسير نمونه، ج 2، ص 391. 487 . معارف قرآن، ص 345. 488 . انعام/ 98. 489 . تكامل در قرآن، ص 46 - 47 با تلخيص. 490 . ر.ك: همان، ص 48. 491 . تفسير نمونه، ج 3، ص 245. 492 . تفسير نمونه، ج 5، ص 367. 493 . تفسير نمونه، ج 3، ص 245 و نيز مفردات راغب، ماده نفس. 494 . كلام استاد مشكيني (سازگاري تفسيري اول با نظريه تكامل) مبتني بر اين فرض است كه ثابت كنيم «آدم» با فاصله و واسطه حيوانات ديگر از خاك آفريده شده است. كه در بحث بعدي آن را بررسي ميكنيم. 495 . آل عمران/ 59. 496 . الرحمن/ 14. 497 . ر.ك: دكتر احمد عمر ابوحجر، التفسير العلمي للقرآن في الميزان، ص 400. 498 . ر.ك: دكتر عدنان الشريف، من علوم الارض القرآنية، ص 207. 499 . تكامل در قرآن، ص 55 - 56 با تلخيص. ايشان در جاي ديگر با طرح آيه 14 سوره الرحمن دو تفسير از آيه ميآورد و در نهايت به اين نتيجه ميرسد كه اين آيه به تنهايي بر ثبات انواع و بر تكامل انواع دلالت ندارد. و مجمل است و اثبات هر دو قول را ميتوان از آن برداشت كرد. (همان، ص 54 - 55 با تلخيص) 500 . كه در مورد مسيحيان نجران است و آنها ولادت حضرت عيسي(ع) را مطرح كردند و بدون پدر بودن او را دليل الوهيت او گرفتند و آيات فوق به آنان پاسخ داد و چون مسيحيان قبول نكردند آنها را به مباهله دعوت كرد. 501 . تفسير نمونه، ج 2، ص435 - 436 با تلخيص. 502 . وجه شبههاي شماره سه و چهار در آيه مورد بحث از جمله «كن» (ادامه آيه) برداشت ميشود. ولي به نظر ميرسد جمله «ثم قال له كن فيكون» در مقام بيان وجه شبه نباشد بلكه مرحله دوم خلقت را بيان ميكند كه ايجاد روح است و در تمام افراد انسان وجود دارد كه در آيات ديگر تحت عنوان «نفخت فيه من روحي» به آن اشاره شده بود. 503 . البته اين احتمال نيز در آيه فوق بعيد نيست كه بگوييم وجه شبه پنجم مراد استچرا كه مسيحيان نجران اصل خلقت عيسي(ع) و خاكي بودن او را قبول نداشتند و او را غير مخلوق و ماوراء طبيعي ميدانستند. پس آيه در صدد رد اين نظر آنهاست و در مقام بيان واسطه داشتن يا نداشتن خلقت آنها از خاك نيست. يعني آيه در صدد بيان واسطه و عدم واسطه نيست پس نميتواند دليلي بر نظريه تكامل انواع يا ثبات انواع باشد. 504 . نحل / 4 و همين مضمون در يس/ 77 و النجم/ 66. 505 . كهف / 37 و نيز همين مضمون در فاطر / 11. 506 . انفطار / 87. 507 . علق / 21. 508 . استاد مشكيني، تكامل در قرآن، ص 63 - 66. 509 . اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 1، ص 154. مركز: پژوهشكده تحقيقات اسلامي پرسش: بنا بر نظريه دين خلقت انسان ابتدا به ساكن بوده، خداوند آدم و حوا را از خاك آفريد و در همان ابتدا شعور ادراك عقلانيت را براي وي ترسيم كرد. نظريات علمي در اين مقوله مخالف با دين است ولي نظر مطرح نظريه تكامل انواع است. آيا تضادي كه بين دين و علم است ناشي از نقص در تكامل علم است يا نقص در تفسير و توجيه نظريه دين؟ پاسخ: تعارض يا تضاد علم و دين عموماً و تضاد ميان نظريه تكامل و دين خصوصاً دو مقوله قابل تفكيك ميباشند و بايد هر كدام جداگانه مورد بحث و بررسي قرار گيرند. نيز درباره دين هم بايد به اين نكته مهم توجه داشت كه در اين زمينه ميان دين اسلام و ساير اديان تفاوت اساسي وجود دارد، يعني تضادي كه ميان علم و دين مطرح است عمدتاً به دين مسيحي بر ميگردد و در دين اسلام به دلايلي كه ارائه خواهد شد چنين تضادي ميان علم و دين وجود ندارد. اما تضاد و تعارض ميان نظريه تكامل و دين در خصوص پيشينه پيدايش انسان، مشترك ميان همه اديان است؛ زيرا همه اديان آسماني و الهي و به ويژه »اديان ابراهيمي« يعني مسيحيت، يهوديت و اسلام، به اتفاق ميگويند كه نخستين انسان »آدم« از لحاظ جسمي و عقلي كامل بوده است و چنين نيست كه بنا بر ادعاي آقاي داروين و همفكرانش، انسان در آغاز حيوان يعني ميمون بوده و سپس در گذر زمان تبديل به آدم نما، و سرانجام آدم شده و در نتيجه به صورت انسان كنوني درآمده باشد. شواهد و دلايل به سود اديان بوده و نظريه ديني در خصوص پيدايش و آفرينش انسان را تأييد ميكند. زيرا: 1- فرضيه داروين، گرچه در آغاز طرفداراني پيدا كرده بود، ولي پس از گذشت اندك زماني و آشكار شدن كاستيهايش به تدريج از طرفدارانش كاسته شد و دانشمندان بزرگي در غرب به ابطال نظريه مزبور پرداختند و آن را رد كرده و در حد يك فرضيه غير قابل دفاع تقليل دادند. 2- بررسيهاي علمي نشان داده كه ساختمان بدني انسانها با ساختمان بدني ميمونها در جهات مختلف، تفاوتهاي فاحشي دارند و هيچ سنخيت و مشابهت كاملي ميانشان نبوده و نيست. از جمله در شعور و ادراك، تكلم زباني، سلسله اعصاب و روان، علايق و استعدادهاي ذاتي و فطري و به ويژه در تكلم و حافظه يادگيري، تفاوتهاي اين دو از زمين تا آسمان است. جالب اينجاست كه براي چندمين بار (و بلكه صدمين بار) دانشمندان علوم طبيعي به بررسي نظريه تكامل پرداخته و نادرستي آن را اعلام داشتهاند. »بر اساس تحقيقات ژنتيك جديد كه در آلمان انجام شده است، تمام تئوريهاي تكامل كه ساخته ذهنيت بشر بودند، نقش بر آب شدند.« به گزارش واحد مركزي، به نقل از شبكه تلويزيوني سي ان ان آمريكا، يك{P - ر.ك. كلام جديد، عبدالحسين خسروپناه، به ويژه ص 392، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه. P} تحقيق علمي جديد، به مقابله با بحث علمي دامنه داري كه سالها ذهن دانشمندان را به خود مشغول داشته است پرداخت و ثابت كرد فرضيههاي قبلي در زمينه تكامل غلط بوده است. بنابر اين گزارش، مطابق نتايجي كه از آزمايشهاي »DNA« متعلق به يك اسكلت باقي مانده از انسان نئاندرتال متعلق به يكصد هزار سال پيش به دست آمده است، از نظر ژنتيكي، هيچ شباهتي با DNA ميمونهاي شبيه انسان كه گفته ميشود اجداد انسان فعلي هستند وجود ندارد... {P - واحد مركزي خبر، شماره 18، شنبه 76/4/21، سياسي. P} 3- طرفداران نظريه تكامل (=ترانسفورميم) تا كنون نتوانستهاند آخرين حلقه حد فاصل ميان حيوان و انسان را بشناسند و به حل معماي »حلقه مفقود« بپردازند تا اين زنجيره تكاملي، به كمال خود دست يابد و انسان كامل كنوني از آن پديد آيد. اين معضل همچنان باقي است. 4- از همه مهمتر اين كه فرضيه تكامل بر قراين ديرينهشناسي، جنينشناسي و تشريح تطبيقي، اتكاي بيشتري دارد تا بر واقعيتهاي علمي، تجربي؛ زيرا اين قراين بر امور ظني و غير يقيني و نيز جزئي استوار است؛ از اين رو، نميتوانند به صورت يك قانون علمي، عرض اندام كنند. صرف مشابهتهاي جنيني جانوران آن هم با مقايسه چند عنصر از حيوانات گوناگون و درك اين مشابهتها، نميتوان يك نظريه علمي قطعي ارائه كرد. اين در حالي است كه دين و قرآن با دادههاي متقن وحيانياش كه قابل انكار نيست، پيشينه انسان را به صراحت اعلام داشته است. {P - براي تحقيق بيشتر و يافتن پاسخ كاملتر از جمله ر.ك. مدخل مسائل جديد در علم كلام، جعفر سبحاني، ص 200 - 236؛ علم و دين، ايان باربور، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي. P} اما تعارض ميان مطلق علوم و دين، چنان كه گفته شد، تعارض ظاهري ميان علم و دين خاستگاه غربي دارد و به دين مسيحي بر ميگردد؛ زيرا در اين دين، به دليل تحريف و انحراف دين اصيل و مسيحيت، مطلبي وارد شده كه با علم و عقل سازگار نيست. از جمله آن مسائل، عبارت است از: تثليث و سه گانه پرستي (خداي پدر، پسر و روح القدس) و ادعاي وحدت و يكتاپرستي در عين سهگانه پرستي، ترسيم جسماني از وجود خدا، عيسي مسيح را پسر خدا اعلام داشتن و خداي{P - توجيه عقلاني نداشتن عقيده به تثليث و با اين حال ادعاي توحيد كردن، مورد اعتراف متكلمان مسيحي نيز است. ر.ك. كلام مسيحي، توماس ميشل، ترجمه حسين توفيقي، ص 75، نشر مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، قم. P} متجسّد و مجسم دانستن عيسي (ع)، طرح داستان سخيف كشتي گرفتن يعقوب پيامبر با خدا تا اذان صبح، تهمت گناه و{P - دانشمندان مسيحي نويسنده كتاب: عقل و اعتقاد ديني يعني مايكل پرسون، ويليام سكر، بروس رايشنباخ و ديويد بازينجر، از اين عقيده به شدت نكوهش كردند. ر.ك. همان، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، ص 464 - 465، نشر طرح نو. P} {P - ر.ك. عهدين، سفر تكوين، باب 32، جملههاي 22 - 32، و باب 3، جملههاي 8 - 10. P} شربخواري به پيامبران الهي وارد كردن، مخالفت مسيحيت كليسايي با عقل و {P - ر.ك. سفير اعداد، باب 27، جمله 14 و باب 12، جملههاي 9 - 11؛ از ترجمه فارسي عهدين كتاب مقدس مسيحيان. P} علم، و نو آوريهاي علمي و صنعتي را ضد دين اعلام داشتن و مانند آن. اما دين كامل، جاويد و جهاني اسلام نه تنها با عقل و علم مخالف نيست، بلكه شالوده احكام آن را عقل و علم تشكيل ميدهد؛ به طوري كه نزديك به هزار بار لغتهاي عقل و علم و واژههاي هم خانواده آنها در قرآن به كار رفته است و طي آن از علما و انديشمندان تجليل شده و به طور مكرر دستور داده تا از عقل و انديشه و دانش و فكر استفاده كرده، از جهل و ناداني بپرهيزد. در اهميت علم در قرآن همين بس كه طبق تصريح قرآن كريم در آيات 31 - 33 از سوره بقره علت فرمان خداوند به فرشتگان مقربش براي سجده بر آدم، علم و دانش فراوان آدم و آگاهي او از اسرار عالم و نظام آفرينش و... ميباشد. همچنين در روايات اسلامي از عقل و علم بسيار با تجليل ياد شده است؛ و بر اساس اهميت فوقالعاده عقل و علم در اسلام بود كه اولين بخش از معتبرترين كتاب روايي شيعه يعني اصول كافي را دو كتاب »عقل و جهل« و »علم« تشكيل ميدهد. از جمله احاديث اين بخش اين است كه امام موسي كاظم (ع) عقل را پيامبر دروني و انبيا را »پيامبر بروني« معرفي كرده است. نيز از جمله دلايل مهم تعارض نداشتن علم و دين، اعتراف دانشمندان مختلف علوم طبيعي و تجربي در خود جهان غرب است؛ كه در اينجا به برخي از اين اعترافات اشاره ميشود: »هگل« در نفي تضاد ميان علم و دين ميگويد: »علم و دين دو حقيقت مستقل نيستند، بلكه از حالات ضروري عقل و براي رشد عقل دنبال يكديگرند.« {P - علم و دين، اميل پوترو، ترجمه احمد فؤاد، ص 25، به نقل از علم از ديدگاه اسلام، محمد تقي جعفري، ص 14، انتشارات سازمان پژوهشهاي علمي و صنعتي ايران. P} دكارت ميگويد: »نه علم دين را در تنگنا قرار ميدهد و نه دين علم را« {P - همان، ص 19، به نقل از همان، ص 14. P} آلبرت انيشتاين ميگويد: »علم بدون مذهب لنگ است و مذهب بدون علم كور.« {P - زندگي انيشتاين، فيليپ فرانك، ترجمه حسن صفاري، ص 508، به نقل از تفكر مذهبي، سيد محمد باقر نجفي، ص 119، چاپ شمس. P} ماكس پلانك ميگويد: »هرگز تضاد واقعي ميان علم و دين پيدا نخواهد شد چه يكي از آن دو مكمل ديگري است.« {P - علم به كجا ميرود؟ تأليف ماكس پلانك، ترجمه احمد آرام، ص 235، به نقل از همان، ص P 114} چارلز. ه' . تونز (فيزيكدان آمريكايي) ميگويد: »بالاخره علم و دين به هم خواهند رسيد و همين تلاقي مايه نيرومندي هر دو خواهد شد. من اختلاف علم و دين را بيشتر سطحي ميدانم و اگر درست به ماهيت هر يك توجه كنيم هر دو به صورتي در ميآيند كه تشخيص آنها از يكديگر ممكن نيست.« {P - محل تلاقي علم و دين، ترجمه احمد آرام، ص 54، به نقل از همان، ص 121. P} بنابراين، هرگز ميان علم و دين و يا عقل و دين تضاد و تعارض واقعي نيست و اگر تعارضي مشاهده ميشود سطحي است و عمدتاً از سوي سكولارها و منكران دين و خدا دامن زده ميشود. {P - براي تحقيق بيشتر رجوع كنيد به: از علم سكولار تا علم ديني، دكتر مهدي گلشني، به ويژه ص 91 - 124، نشر پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي. P} پاسخ سوال دوم: الف) سوال از فلسفه حيات و زندگي، پرسشي است كه همواره فرا روي انسان قرار دارد. روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم زكجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود به كجا ميروم آخر ننمايي وطنم از نظر اسلام حيات دنيايي انسان، گذرگاه و معبري جهت حركت به سوي جهاني جاودان و ابدي است. زندگي در دنيا، داراي تجلياتي مثل كار و تلاش، خوردن، خوابيدن، تفريح و.. است و انسان بايد به درستي و بدون افراط و تفريط به اين مسائل بپردازد. اما آيا اين امور، هدف اصلي زندگي انسان است؟ جواب منفي است; زيرا انسان براي اهداف و مقاصدي والا و ارجمند آفريده شده است. هدف خداوند در خلقت به مخلوقات باز ميگردد. خداوند متعال كمال مطلق است واحتياج و نيازي در او راه ندارد و اگر ذرهاي احتياج در او راه داشت ديگر خدا نبود. چون خداوند كمال مطلق است. عشق و محبت به كمال دارد و دوست دارد كه ذاتش - كه كمال مطلق است - شناخته شود. پس خلق را آفريد تا كمال يابند و كمال مطلق او را بشناسند. در حديث قدسي آمده است: ((كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكي اعرف; من گنجي مخفي و ناشناخته بودم و جهان مخلوقات را آفريدم تا شناخته شوم)). پس خداوند به جهت اين كه كمال را دوست داشت خلق را آفريد تا طي مراحلي به كمال برسند. درميان مخلوقات انسان را آفريد وبه او اختيار داد وخوبي و بدي را به او الهام كرد. حال اگر يك انسان با اين كه ميتواند به سمت زشتيها و قبايح حركت كند خوبي و كمال را برگزيند، اين فرد به مرحلهاي از كمال ميرسد كه ملايك نرسيدهاند. اين كه انسان در دنيا سختي ميكشد درواقع به كمال خود نزديكتر ميشود. همه بلاها و سختيها براي اين است كه انسان به مرتبه بالاتري از كمال برسد: ((ياايها الناس انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه; اي انسان! در راه خدا سختي ميكشي تا به ملاقات پروردگارت نايل شوي)); يعني، به مقام قرب الهي برسي. انسان گاهي با اين سرمايه هفتاد سال، نعمتي هميشگي (رضاي خداوند و قرب او را) به دست ميآورد و چنين نعمتي ارزش سختي كشيدن در اين زمان محدود را دارد. ب) قرآن دربارهئ فلسفه مرگ ميفرمايد: ((خداوند مرگ وحيات را خلق كرد تا شما را آزمايش كند كه كدام يك نيكوكارتر هستيد)) ،(ملك، آيه2). انسان براي زندگي ابدي و كامل و بدون نقص آفريده شده و زندگي اين دنيا مقدمه آخرت قرار داده شده است، تا در قالب اين جسم به آن كمال برسد و با عبادت استحقاق آن درجات را پيدا كند. وقتي به كمال رسيد چون زندگي جاويد و بدون محدوديت و نقص در اين جهان مادي و محدود و در اين بدن مادي ممكن نيست، با مرگ روح كمال او از اين تن گرفته ميشود و به جهان وسيعتر و كاملتر ؤ كه ظرفيت روح را داشته باشد و همه نعمتهايش ابدي و جاودان باشد ؤ منتقل ميشود. يك مثال، مطلب را ساده ميكند. وقتي نطفه انسان در دل مادر بسته شد، مقدار لازم و زمان لازم براي كمال اين نطفه و طفل نه ماه است و بعد از نه ماه بايد به مكاني و زماني مناسب با مرحله نهايي كمال; يعني، دنيا منتقل شود ديگر نگه داشتن او در مكان اول به مصلحت و نفع او نيست. با اين نگاه مرگ خود نعمتي الهي و مطابق حكمت است. ------------- سوالات مشابه: مركز: مؤسسه پيوند با امام (ره) پرسش: فلسفه آفرينش چيست؟ و چرا انسان به اين دنيا آمده است؟ پاسخ: با تأمل و تفكر در عالم هستي، در مي يابيم كه جهان آفرينش بر اساس حساب و نظم دقيق خلق شده است. و وجود همبستگي و نظم در ميان موجودات عالم، خودگواهي است بر وجود پرودگار دانا و توانا و حكيم و عليم و عادل و بصير، و نيز دليلي است بر اين مدّعا كه در آفرينش عالم هدف حكيمانه اي در كار بوده است. قرآن كريم با قاطعيّت در اين باره سخن ميگويد : "ما آسمان و زمين را و هر آنچه ميان ايندو است، بيهوده نيافريديم. و اين گمان كساني است كه كافرند."(1) "آيا گمان كرديد كه شما را بيهوده آفريديم، و به سوي ما باز نخواهيد گشت."(2) سؤال اينست كه غرض و هدف از آفرينش چيست؟ آيا هدف سودي است كه عايد خالق مي شود، و يا سودي است كه به مخلوق تعلق مي گيرد؟ از آنجا كه خداوند سرچشمة هستي و خيرات است، پس بي نياز مطلق بوده، كمبودي ندارد، كه بخواهد از طريق آفرينش آن را جبران كند؛ بلكه اين موجوداتند كه به او نيازمندند. قرآن مي فرمايد : "اي مردم شما به خدا محتاجيد و خدا از شما بي نياز است."(3) از اينرو از آفرينش عالم و آدم، قطعاً سودي عايد خداوند نخواهد شد، بلكه انتقال از عالم نيستي به عالم هستي و يا از عدم به وجود، و برخورداري از نِعَم و الطاف و رحمت الهي، خود سودي است كه آفريدهها،از آفرينش نصيبشان شده است. در واقع خلقت عالم هستي، تجلي و ظهور رحمت پروردگار است؛ آنچه را كه امكان وجود داشت خلق كرد، و به هر موجودي آنچه را كه لازمه بقايش بود، عطا كرد. (وجود گوناگوني و اختلاف و فراواني غير قابل تصور موجود ات عالم، گواه مطلب فوق است.) و نيز آفرينش كل عالم را مقدمه اي براي خلقت آدم قرار داد. يعني كل موجودات را به خاطر انسان آفريد. از اينرو ابتدا آسمان و زمين و آنچه را كه در ميان آنها قرار دارد، خلق كرد، و در آخر كار موجودي به نام انسان، مجهز به نيروي عقل و اراده و شعور و استعدادهاي گوناگون، آفريد. و زمين را پرورشگاهي براي رشد و تربيت و خودسازي، و در نهايت كسب كمال او قرار داد، و راه و رسم زندگي را از طريق پيامبران به او آموخته، و او را دعوت به عبادت و بندگي خود كرد،(4) تا از طريق بندگي و عبادت و اطاعت پروردگار، به كمال مطلوب برسد. و لايق مقام قُرب الهي گردد. كه خود نياز به توضيح دارد. مُراد از بندگي و عبادت خداوند،نهايت تسليم در برابر ذات پاك او، و اطاعت بي قيد وشرط از دستورات و فرامين او در همة احوال است. عبادت و بندگي واقعي آنست كه انسان جز به خدا نينديشد، جز در راه او گام برندارد، و هر چه را غير اوست، فراموش كند، حتي خويشتن خويشرا. و اين هدف نهايي آفرينش است، نزديكتر شدن هر چه بيشتر به خدا، و دور شدن هر چه بيشتر، از هرآنچه غير اوست. و اينها همه طي مراحل مختلف، پرهيز از گناه، پيروي نكردن از وسوسه هاي شيطاني و هواي نفس، و در عوض تعليم و تربيت و تهذيب نفس، حاصل مي گردد. آنگاه چنين انساني است كه لياقت جانشيني خداوند را در زمين مي تواند از آن خود كند. چنان كه قرآن مي فرمايد : "وَ هُوَالَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْاَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فيِ ما آتاكُمْ"(5) "او كسي است كه شما را جانشينان (نمايندگان خود) خود در زمين قرار داد، و بعضي را بر بعضي برتري داد، تا شما را به آنچه در اختيارتان قرار داده، بيازمايد." طبق اين آيه شريفه، خداوند بايد موجودي را خلق كند، كه نشان دهندة صفات و كمالات او باشد، زيرا اين موجود بايد نمايندة خدا روي زمين باشد. و در ميان آفريده ها، تنها انسان است كه مي تواند اين ويژگي را دارا باشد، تنها انسان است كه شايستگي مقام خلافت و جانشيني پروردگار عالم را دارد. همانگونه كه قبلاً ذكر گرديد انسان را مجهز به نيروي عقل و شعور و اختيار و استعداد هاي گوناگون آفريد، و زمين را محل رشد و تربيت و كسب كمالات او قرار داد. آنگاه به تناسب درجه ايمان و كسب كمالات، او را مورد آزمايش و امتحان قرار مي دهد، تا از اين طريق استعدادهاي درونيش شكوفا گردد. عمل به دستورات دين، تحمّل سختيها و صبر در مصيبتها، خود داري از انجام گناهان، و نيز شكر نعمتهاي الهي، همه و همه علاوه بر اينك به نزديكتر شدن هر چه بيشتر انسان به خدا كمك مي كند، خود طريقي است براي امتحان و آزمايش انسان. با اين همه، آفرينش او را به زندگي زميني ختم نكرد، بلكه حيات دنيا را مقدمه اي براي ورود به جهان آخرت، كه جايگاه اصلي اوست، قرارداد، جايگاهي كه مرگ و نيستي در آن راه ندارد، و انسان تا ابد زنده و جاويد خواهد بود، در بهشت و يا در دوزخ، بستگي به نوع عملكرد و نتيجة آزمايش او در دنيا دارد. منابع و مآخذ: 1.سوره مباركة ص/آيه 27 2.سوره مباركة مؤمنون/آيه 115 3.سوره مباركة فاطر/آيه 15 4.سوره مباركة ذاريات/آيه 51 5.سوره مباركة انعام/آيه 165 6.فسلفه آفرينش انسان و سعادت واقعي او، ترجمه زين العابدين قرباني ---------- مركز: واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبليغات اسلامي پرسش: فلسفه آفرينش انسان چيست؟ پاسخ: براي چه به وجود آمدهايم و سرانجام چه خواهيم شد، و آمد و رفت ما چه حاصلي دارد؟ كمتر كسي است كه اين سؤال را از خود يا از ديگران نكند: ما براي چه به وجود آمدهايم؟ خداوند بزرگ چه چيز كم داشت كه ما را آفريد؟ اگر آفرينش ما نبود، كجاي عالم خراب مي شد؟ آسمان به زمين مي آمد؟ كهكشانها به هم مي ريختند؟ ثوابت و سيارات متلاشي مي شدند؟ فلسفه آفرينش: اوّل: بر اساس آيات و روايات در زمينه حكمت و فلسفه آفرينش انسان گفته مي شود كه آدمي براي آزمايش خلق شده است. او به اين جهان آمده كه در صحنههاي مختلف زندگي دنيوي و بر سر دو راهيها با اختيار خود خوبي و زيبايي را انتخاب كند و از زشتي و پليدي دوري نمايد تا نتيجه آزمايش را در سراي ديگر مشاهده كند. در سراي ديگر نيكوكاران كه از عرصههاي آزمون سرافراز بيرون آمدهاند در نعمتهاي بهشتي اند و بدكاران در جهنم و عذاب الهي به سر مي برند. پس در حقيقت انسان به دنيا آمده است كه آزمايش شود و نتيجه آزمون را ببيند. دوم: انسان در دنيا براي عبادت خلق شده، يعني آمده است كه عمري عبادت خدا كند و پس از آن به سوي معشوق و معبود حقيقي سفر كند. سوم: انسان براي پيمودن سير تكامل خويش پا به اين جهان گذارده است. او آمده است كه پلههاي ترقي و كمال را يك به يك طي كند و خود را به كمال نهايي برساند. روشن است كه راه اوّل و دوم يعني آزمايش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، يعني مي توان گفت انسان پس از آن كه از امتحان سربلند بيرون آمد و عمري را به عبادت و بندگي خدا گذراند، كمال پيدا مي كند و پلههاي ترقي را پشت سر مي گذارد. در قرآن كريم به فلسفه آفرينش انسان اشاره شده است. در حقيقت سه جوابي كه در پاسخ گفته شد، برگرفته از مضامين آيات بود. در سوره ص مي خوانيم: "ما خلقنا السّماء و الارض و ما بينهما باطلاً ذلك ظن الّذين كفروا؛ ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنها است بيهوده نيافريديم واين گمان (كه جهان را بيهوده و بي هدف آفريدهايم) گمان انسانهاي كافر است".(1) اين آيه صراحتاً اعلام مي كند، خلقت جهان كه انسان جزئي از آن است بي هدف نيست. در سوره ملك مي خوانيم: "الّذي خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملاً؛ او است كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتر هستيد".(2) در اين آيه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاريات آمده است: "و ما خلقت الجنّ و الانس الا ليعبدون؛ و ما جن و انسان را نيافريديم مگر براي آنكه عبادت خدا را به جاي آورند".(3) از آنچه گفته شد به روشني معلوم مي شود كه هدف از خلقت انسان آن است كه در فرصت محدود زندگي دنيوي از سرمايههاي وجودي خود بهره گيرد و بيشترين سودها را به دست آورد، زيرا انسان بيهوده آفريده نشده است. سؤال ديگر: درست است كه انسان درجهان هدفي دارد و زندگي او عبث و بيهوده نيست اما خدا كه هيچ احتياجي به موجودي ندارد چرا جهان و انسان را آفريده است؟ مگر او به عبادت مخلوقات محتاج است و يا نتيجه آزمايش و امور را با علم بي نهايت خود نمي داند؟ پاسخ: خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بي نهايت دارد جهان و انسان را آفريده است و لازمه اين سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترين و كاملترين آفرينش باشد، يعني در مجموعه هستي اگر وجود مخلوقي، زيبايي و كمال آفرينش مجموعه عالم را افزايش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زيرا عدم خلقت آن موجود، يا ناشي از عدم اطلاع و آگاهي از زيبايي آن مي باشد، يا در اثر ضعف و ناتواني از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بي نهايت، باز آن زيبايي را خلق نكند ناشي از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگي است كه خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگي او بي نهايت است. پس جهاني كه خدا خلق مي كند، بايد كاملترين صورت ممكن را داشته باشد. در مجموعه خلقت بايد انسان خلق مي شد؛ زيرا در جهان خلقت پيش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتي نوراني و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت مي كردند. فرشتگان به دليل شرايط ويژه خلقت خود بر سر دو راهي قرار نمي گرفتند كه با اختيار خويش (در حالي كه ميل باطني آنها به جهت ديگري تمايل داشته باشد) رضايت خداوند را انتخاب كنند. آنها همواره حضور و عظمت خدا را درك مي كنند و در مقابل آن همه عظمت راهي جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستي، مي توان يك نمايش زيباتر از اين را هم تصوير كرد و آن اين كه موجودي وجود داشته باشد كه از يك طرف همانند ملائك در اوج جذبه الهي و عشق و عبادت به خدا باشد و در عين حال موانعي پيش روي او براي برگرداندن وي از مسير عشق و عبادت قرار داشته باشد. اين موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بي واسطه مي بيند و از سوي ديگر گرچه فطرت الهي او همواره در درونش وي را به سوي خوبيها و پاكيها دعوت مي كند ولي اميال حيواني و شهواني او قدرت فراواني دارند. وي اين گونه خلق شده كه از يك سو با خواستهها و تمايلات شهواني و حيواني رو به رو است واز سوي ديگر فطرت الهي اش و راهنماييهاي پيامبران او را به سوي خوبيها فرا مي خواند. او در عرصههاي مختلف زندگي مي تواند با ايمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهيها عشق به خدا را انتخاب كند و مظاهر فريبنده دنيا را رها سازد. چنين صحنه هايي از محبّت و عشق انسان نظير يوسف كه در اوج جواني و زيبايي در سختترين صحنه آزمايش خدا را رها نكرد، براي هر كسي در طول زندگي پيدا مي شود. همواره چنين صحنههايي در طول تاريخ حيات بشري تكرار مي شود. اگر خداوند زمينه پديد آمدن چنين صحنههاي زيبايي از تجلّي محبّت و عشق مخلوقات خويش را كه با اختيار كامل به سوي او مي آيند فراهم نمي كرد باز جهان كاملترين و زيباترين بود؟ آيا در علم و قدرت و فيض و "جود" مطلق خداوند كه اقتضاي آفرينش بهترين و زيباترين صورت آفرينش را دارد، ترديد نمي بود؟ آيا جاي اين سؤال از خدا باقي نمي ماند كه قدرت و علم و فيض تو مطلق بود، پس چرا زيباترين جهان را خلق نكردي؟! پس از خدا، خلقتي چنين لازم و ضروري است وگرنه خداوند نيازي به آزمون و عبادت انسانها ندارد. اگر در آيات قرآن آزمايش و عبادت به عنوان علّت آفرينش انسان شناخته شده و كمال انسان هدف نهايي شمرده شده، اين خصوصيّات و فوائد متوجه انسان است و نيازي را از خدا بر طرف نمي كند زيرا اصولاً ذات الهي بي نياز مطلق است. پي نوشتها: 1. ص (38) آيه 27. 2. الملك (67) آيه 2. 3. الذاريات (51) آيه 56. و اما سوال آخر : زيگموند فرويد, روان پزشك نامدار اتريشي (1856 - 1939 م ) در پاره اي از اظهار نظرهايش ((ترس )) را منشائ اعتقاد به خدا و دينداري دانسته است ; البته پيش از او نيز اين نظريه مطرح بوده است شايد نخستين كسي كه اين راي را ابراز كرد, شاعر رومي تيقوس لوكرتيوس باشد او در يكي از اشعار خود گفته است : ((نخست ترس بود كه خدايان را آفريد))[ خلاصه اين نظريه آن است كه ترس از عوامل طبيعي مانند سيل , طوفان , زلزله , بيماري و مرگ موجب شده كه انسان ها براي همه ي عوامل طبيعي ترس آور, منشائ مشتركي ساخته او را خدا بنامند. به نظر فرويد خدا مخلوق انسان است , نه خالق او. در واقع منشائ پيدايش عقايد ديني در ذهن انسان ها, آرزوي محفوظ ماندن از آسيب اين عوامل بوده است . انسان هاي اوليه براي فرار از ترس و دلهره در برابر عوامل آسيب رسان رفته رفته به موجوداتي صاحب قدرت و شعور و مسلط بر طبيعت قايل شدند تا بتوانند از طريق خواهش , قرباني , عبادت , دعا و كارهايي از اين قبيل , مهر و محبت آن موجودات را بر انگيخته و خود را از خطر برهانند. از نظر وي انگيزه ي انسان به خدا نه تنها در دوران اوليه ي تاريخ مسائله ترس بوده است , بلكه امروزه نيز اين نظريه هم چنان به قوت خود باقي است , چرا كه انسان موجودي است تاريخي و عناصر موجود در گذشته به وسيله نسل هاي بي شمار به انسان كنوني منتقل شده است , (خدا در انديشه ي بشر, عبدالله نصري , صص 38 - 40). اما نقدهاي اين ديدگاه : 1- اين نظريه , در حد يك فرضيه و احتمال است , و هيچ دليل بر اثبات تاريخي آن وجود ندارد. 2- به طور كلي دو عامل منشائ ترس به شمار مي رود. يكي عدم آگاهي و ديگري عدم توانايي روحي , انسان در برابر بسياري از چيزهايي نمي شناسد احساس ترس و وحشت مي كند و از همين روي هر چه بر آگاهي هاي انسان افزوده شود, ترس نيز كاهش مي يابد. مثلا" انساني كه دچار بيماري شده و علت آن را نمي شناسد, همواره دچار رنج و اندوه است زيرا وي احتمال دهها نوع مرض را كه احيانا" قابل علاج نيستند مي دهد ولي همين كه با مراجعه ي به پزشك از علت بيماري آگاهي يافت و متوجه گشت كه بيماري چنداني مهمي نيست , ترس و دلهره وي از ميان مي رود. ناتواني روحي نيز موجب ترس مي شود بدين معنا كه اگر فردي دچار بعضي از عوارض رواني شود, همواره دچار دلهره و اضطراب خواهد بود, اما كساني كه از سلامت روان برخوردارند در برابر بسياري از خطرات ترس به خود راه نمي دهند. بنابراين , اگر بر آگاهي فرد افزوده شود و از هر گونه عارضه رواني و بيماري روحي ايمن باشد هيچ گاه دچار ترس نخواهد شد. با در نظر گرفتن اين مطلب مي گوييم فرويد علت گرايش به خدا را ترس مي داند, به اعتقاد ما اگر با افزايش آگاهي و سلامت رواني ترس از ميان برود معلول كه همان گرايش به خداست بايد از ميان برود. به بيان ديگر اگر فردي هيچ گونه ترسي نداشته باشد بايد ايمان به خدا هم نداشته باشد يا اگر فردي از اموري مي ترسيده و حال بر اثر آگاهي و يا توانايي روحي ترسش زايل شده است مي بايست هر گونه اثري از گرايش به خدا در وي وجود نداشته باشد, در حالي كه همواره بر خلاف اين مشاهده مي شود. 3- بر فرض كه همه يا گروهي از انسان ها به انگيزه ي ترس , موجودي به نام خدا را باور كرده و او را پرستش كنند, به لحاظ منطقي نمي توان نتيجه گرفت كه ((خدايي وجود ندارد و همه ي اديان پوچ و باطل اند)) نهايت چيزي كه اين نظريات - بر فرض صحت - اثبات مي كنند آن است كه انگيزه ي مردم در دينداري و اعتقاد به خدا نادرست است و اين غير از نفي وجود خدا و نفي حقانيت هر ديني است . مثلا" بسياري از اختراع ها و اكتشاف هاي علمي در طول تاريخ بشر, به انگيزه ي شهرت طلبي يا كسب مال و موقعيت اجتماعي صورت گرفته است , و اين انگيزه ها همگي غير اخلاقي و نادرست اند, اما نادرست بودن انگيزه ي يك اكتشاف علمي هرگز به معناي باطل بودن آن نيست . جان كلام آن كه : در اين نظريه ها ميان انگيزه (آنچه انسان را به چيزي سوق مي دهد) و انگيخته (آنچه انسان به سوي آن حركت مي كند, يا آن را به دست مي آورد) خلط شده و بطلان يكي به حساب بطلان ديگري گذارده شده است . 4- مواردي صحت اين نظريه را نقض مي كند: 1-4- تاريخ گواهي مي دهد كه پيام آوران دين و كساني كه مردم را به سوي خداوند مي خواندند, همواره از شجاع ترين مردم بوده و در برابر سخت ترين شكنجه ها پايداري مي كردند. 2-4- انسان هاي ترسوي فراواني بوده و هستند كه هيچ اعتقادي به خدا نداشته و ندارند. به اعتقاد ما, نوعي باور مرموز به وجود خدا در همه ي انسان هاي طول تاريخ وجود داشته است , يعني چنانكه حس حقيقت جويي و زيبايي دوستي مثلا" در كليه انسان ها فطرتا" وجود دارد و نيازمند اكتساب يا علت نيست , حس خداشناسي و خدا پرستي نيز, در همه ي انسانها بوده و هست و همين فطرت الهي است كه آنان را به سوي اعتقاد به خداوند سوق مي دهد. براي آگاهي بيش تر ر.ك : فطرت , شهيد مطهري , صدرا. سوالات مشابه: مركز: واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبليغات اسلامي پرسش: تعريف جامع و مانع از دين به دست داده، و بفر ماييد: از منظر فلسفه دين، شريعت اسلام در چه حوزه هايي مدّعي رسالت و دخالت است؟ پاسخ: الف) دين واژه اي است عربي كه در لغت به معناي اطاعت، جزا، انقياد، خضوع، پيروي و تسليم است. در اصطلاح دين شناسان تعريف هاي متعددي براي دين آمده است. در تفكر انديشمندان اسلامي غالباً دين، مجموعه اي از عقايد و قوانين و احكام دانسته شده است.(جهان بيني و ايدئولوژي) بنابراين، دين به معناي اعتقاد به آفريننده اي براي جهان و انسان، و دستورهاي عملي متناسب با اين عقايد ميباشد. از اين رو كساني كه مطلقاً معتقد به آفريننده اي نيستند و پيدايش پديده هاي جهان را تصادفي يا صرفاً معلول فعل و انفعالات مادي و طبيعي مي دانند، بي دين ناميده ميشوند. اما كساني كه معتقد به آفريننده اي براي جهان هستند، هر چند عقايد و مراسم ديني ايشان توأم با انحرافات و خرافات باشد، ديندار شمرده ميشوند. بر اين اساس، اديان موجود در ميان انسان ها به حق و باطل، تقسيم ميشوند. دين حق عبارت است از: آييني كه داراي عقايد درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهايي را مورد توصيه و تأكيد قرار دهد كه از ضمانت كافي براي صحت و اعتبار برخوردار باشد. (1) ب) همه اديان الهي آمده اند تا بشر را به سوي سعادت ابدي هدايت نمايند. اسلام كه خاتم اديان است، كامل ترين برنامة خوش بختي را براي بشريت ارائه فرموده است. اسلام براي اين كه انسان را به اوج قلة تكامل و سعادت برساند، در همه شئون زندگي (فردي و اجتماعي) دخالت نموده و در مورد عبادت، حقوق اساسي، حقوق مدني، حقوق خانوادگي، حقوق جزايي، حقوق اداري، حقوق سياسي و تمام زمينه هايي كه به گونه اي به سعادت دنيوي يا اُخروي مربوط ميشود، قانون و برنامه آورده است. (2)تنوع ابواب فقه اسلامي دليل اين مدّعا است. مرحوم علامه طباطبايي در اين زمينه ميفرمايد: اسلام در ميان همة اديان تنها ديني است كه صد در صد اجتماعي است. تعليمات اسلام نه مانند كيش كنوني مسيحيان است كه تنها سعادت اُخروي مردم را در نظر گرفته و دربارة سعادت دنيوي آنان ساكت باشد، و نه تنها مانند آيين فعلي يهود است كه تنها تعليم و تعلّم يك ملتي را وجهة همت خود قرار دهد. تعليمات اسلام مانند دستورهاي بهدينان مجوس و بعضي مذاهب ديگر، به چند موضوع محدود از اخلاق و اعمال نپرداخته است. در اسلام، تعليم و تربيت و سعادت دو جهاني همة مردم آن هم براي هميشه و در هر زمان و مكان در نظر گرفته شده است. هر كس بر اصول معارف و تعاليم اخلاقي اسلام و فقه اسلامي به ديدة تحقيق بنگرد، درياي بيكراني را مشاهده خواهد كرد كه عقل دور انديش از احاطة محيطش و فكر از رسيدن به قعرش زبون است. (3) امام خميني(ره) ميفرمايد: احكام شرع حاوي قوانين و مقررات متنوعي است كه يك نظام كلي اجتماعي را مي سازد. در اين نظام حقوقي، هر چه بشر نياز دارد، فراهم آمده است، از طرز معاشرت با همسايه و اولاد و عشيره و قوم و خويش، و همشهري، و امور خصوصي و زندگي زناشويي گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با ساير ملل؛از قوانين جزايي تا حقوق تجارت و صنعت و كشاورزي. براي قبل از انجام نكاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور ميدهد كه نكاح چگونه صورت بگيرد و خوراك انسان در آن هنگام يا موقع انعقاد نطفه چه باشد. در دورة شير خوارگي چه وظايفي بر عهدة پدر و مادر است و چه گونه بايد تربيت شود، و رفتار مرد و زن با همديگر و با فرزندان چگونه باشد. براي همه اين مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربيت كند. قرآن مجيد و سنت، شامل همة دستورها و احكامي است كه بشر براي سعادت و كمال خود احتياج دارد.(4) در كتاب شريف اصول كافي بابي است به اين عنوان: تمام مايحتاج مردم در كتاب و سنت بيان شده است. امام باقر(ع) فرمود: "خداوند چيزي را از احتياجات امت را وانگذاشت جز آن كه آن را در قرآنش فرو فرستاد و براي رسولش بيان فرمود".(5) بنابراين اسلام در تمام مراحل زندگي انسان اعم از فردي و اجتماعي دخالت نموده و مدّعي است كه تنها راه سعادت پيروي از اسلام است. (6) 1 - محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص 28؛ عبدالله جوادي آملي، شريعت در آيينه معرفت، ص 111. 2 - مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي (اصول فقه - فقه) ص 67. 3 - علامه طباطبايي، خلاصه تعاليم اسلام، ص 24 و 25. 4 - امام خميني، ولايت فقيه، ص 28. 5 - اصول کافي، (ترجمه ) ج1، ص 77. 6 - آل عمران (3) آيه 85. ---------------- مركز: واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبليغات اسلامي پرسش: آيا اين سخن که اسلام در همه شئون زندگي راه حل دارد صحيح است؟ پاسخ: بحث فوق بسته به آن است كه دربارة فرا گير بودن دين چه ديدگاهي داشته باشيم. در فراگيري و جامعيت دين، همة مسلمانان اتفاق نظر دارند اما در مفهوم و معني و دايرة شمول آن آراي گوناگوني هست. در اين جهت دو ديدگاه اساسي وجود دارد: يك ديدگاه هدف دين را بر آوردن نيازهاي معنوي و سعادت اخروي بشر مي داند و دينداران در ادارة امور دنيايي بايد مانند ديگر خردمندان عالَم، با خردورزي و انديشه، دنيا را سامان دهند. به باور اينان رسالت و هدف اصلي دين، دادن برنامة سعادت اخروي است و جامع بودن دين، برابر با همين رسالت و هدف، پذيرفتن است. مهندس بازرگان طرفدار اين ديدگاه بود كه دين را به حوزة عقيده و اخلاق، آن هم به خدا و آخرت محدود ساخت. ايشان در اين باره ميگويد: "ابلاغ پيام ها و انجام كارهاي اصلاحي و تكميلي دنيا در سطح مردم، دور از شأن خداي خالق انسان و جهان ها است و تنزل دادن مقام پيامبران است به حدود ماركس ها و پاستورها و گاندي ها يا جمشيد و بزرگمهر و حمورابي. بنابراين نيازي ندارد كه خدا و فرستادگان خدا راه و رسم زندگي و حل مسائل فردي و اجتماعي را ياد دهند".(1) در برابر، ديدگاه ديگري وجود دارد كه هدف دين را فراتر از امور معنوي و اخروي مي داند. از ديدگاه امام خميني(ره) دين به همة زواياي وجودي و همة نيازهاي مادي و معنوي بشر توجه دارد. ايشان مي گويد: "اسلام براي اين انساني كه همه چيز است يعني از طبيعت تا ماوراي طبيعت تا عالم الوهيت مراتب دارد. اسلام تز دارد، برنامه دارد. اسلام مي خواهد انسان را يك انساني بسازد جامع".(2) در جاي ديگر ايشان مي گويد: "فقه تئوري واقعي و كامل ادارة انسان و اجتماع از گهواره تا گور است".(3) مستند اين ديدگاه آيات و روايات است. قرآن مي فرمايد: " نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء؛ ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا بيانگر همه چيز باشد".(4) در روايتي امام صادق(ع) مي فرمايد: "خداوند بيان هر چيز را در قرآن فرو فرستاده تا آن جا كه به خدا سوگند! چيزي از نياز هاي مردمان را فرو گذار نكرده تا كسي نتواند بگويد: كاش اين در قرآن آمده بود مگر آن كه همان را خدا در قرآن بيان فرموده است".(5) البته واضح است، معناي سخن فرق آن نيست كه دين در جزئيات هم ارائة طريق كرده باشد. استاد مطهري مي گويد: "بعضي ها جمود به خرج مي دهند، خيال مي كنند كه چون دين اسلام دين جامعي است، پس بايد در جزئيات هم تكليف معيّني روشن كرده باشد. نه، اين طور نيست. يك حساب ديگري در اسلام است. اتفاقاً جامعيت اسلام ايجاد مي كند كه اساساً در بسياري از امور دستور نداشته باشد. نه اين كه هيچ دستوري نداشته باشد بلكه دستورش اين است كه مردم آزاد باشند".(6) در جاي ديگر ايشان مي گويد: "اسلام هرگز به شكل و صورت و ظاهر زندگي نپرداخته است. تعليمات اسلام همه متوجه روح و معني و راهي است كه بشر را به آن هدف ها و معاني مي رساند. اسلام هدف ها و معاني و ارائة طريق رسيدن به آن هدف ها و معاني را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غير اين امر آزاد گذاشته است".(7) بنابراين بايد گفت: اسلام به دليل جامعيت به ابعاد مختلف زندگي انسان نظر دارد و براي زواياي گوناگون سياسي، عبادي، اجتماعي، اقتصادي و غيره طرح و انديشه ارائه داده است، ولي روش هاي جزئي و كاربردي و سيستم ها و برنامه هاي اجرايي و نظام مندي هاي مديريتي جامعه را كه اموري عقلاني و علمي اند، بر عهدة تجربة بشر گذاشته است و بشر در آن به آزادي عمل مي كند. پي نوشت: 1 - مجله كيان، ش 28، ص 41. 2 - صحيفة نور، ج2، ص 155. 3 - همان، ج 21، ص 98. 4 - نمل (27) آية 89. 5 - اصول كافي، ج1، ص 77. 6 - اسلام و مقتضيات زمان، ج1، ص 265. 7 - مجموعة آثار، ج3، ص 191. -------------- مركز: واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبليغات اسلامي پرسش: تعريف جامع و مانع از دين به دست داده، و بفر ماييد: از منظر فلسفه دين، شريعت اسلام در چه حوزه هايي مدّعي رسالت و دخالت است؟ پاسخ: الف) دين واژه اي است عربي كه در لغت به معناي اطاعت، جزا، انقياد، خضوع، پيروي و تسليم است. در اصطلاح دين شناسان تعريف هاي متعددي براي دين آمده است. در تفكر انديشمندان اسلامي غالباً دين، مجموعه اي از عقايد و قوانين و احكام دانسته شده است.(جهان بيني و ايدئولوژي) بنابراين، دين به معناي اعتقاد به آفريننده اي براي جهان و انسان، و دستورهاي عملي متناسب با اين عقايد ميباشد. از اين رو كساني كه مطلقاً معتقد به آفريننده اي نيستند و پيدايش پديده هاي جهان را تصادفي يا صرفاً معلول فعل و انفعالات مادي و طبيعي مي دانند، بي دين ناميده ميشوند. اما كساني كه معتقد به آفريننده اي براي جهان هستند، هر چند عقايد و مراسم ديني ايشان توأم با انحرافات و خرافات باشد، ديندار شمرده ميشوند. بر اين اساس، اديان موجود در ميان انسان ها به حق و باطل، تقسيم ميشوند. دين حق عبارت است از: آييني كه داراي عقايد درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهايي را مورد توصيه و تأكيد قرار دهد كه از ضمانت كافي براي صحت و اعتبار برخوردار باشد. (1) ب) همه اديان الهي آمده اند تا بشر را به سوي سعادت ابدي هدايت نمايند. اسلام كه خاتم اديان است، كامل ترين برنامة خوش بختي را براي بشريت ارائه فرموده است. اسلام براي اين كه انسان را به اوج قلة تكامل و سعادت برساند، در همه شئون زندگي (فردي و اجتماعي) دخالت نموده و در مورد عبادت، حقوق اساسي، حقوق مدني، حقوق خانوادگي، حقوق جزايي، حقوق اداري، حقوق سياسي و تمام زمينه هايي كه به گونه اي به سعادت دنيوي يا اُخروي مربوط ميشود، قانون و برنامه آورده است. (2)تنوع ابواب فقه اسلامي دليل اين مدّعا است. مرحوم علامه طباطبايي در اين زمينه ميفرمايد: اسلام در ميان همة اديان تنها ديني است كه صد در صد اجتماعي است. تعليمات اسلام نه مانند كيش كنوني مسيحيان است كه تنها سعادت اُخروي مردم را در نظر گرفته و دربارة سعادت دنيوي آنان ساكت باشد، و نه تنها مانند آيين فعلي يهود است كه تنها تعليم و تعلّم يك ملتي را وجهة همت خود قرار دهد. تعليمات اسلام مانند دستورهاي بهدينان مجوس و بعضي مذاهب ديگر، به چند موضوع محدود از اخلاق و اعمال نپرداخته است. در اسلام، تعليم و تربيت و سعادت دو جهاني همة مردم آن هم براي هميشه و در هر زمان و مكان در نظر گرفته شده است. هر كس بر اصول معارف و تعاليم اخلاقي اسلام و فقه اسلامي به ديدة تحقيق بنگرد، درياي بيكراني را مشاهده خواهد كرد كه عقل دور انديش از احاطة محيطش و فكر از رسيدن به قعرش زبون است. (3) امام خميني(ره) ميفرمايد: احكام شرع حاوي قوانين و مقررات متنوعي است كه يك نظام كلي اجتماعي را مي سازد. در اين نظام حقوقي، هر چه بشر نياز دارد، فراهم آمده است، از طرز معاشرت با همسايه و اولاد و عشيره و قوم و خويش، و همشهري، و امور خصوصي و زندگي زناشويي گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با ساير ملل؛از قوانين جزايي تا حقوق تجارت و صنعت و كشاورزي. براي قبل از انجام نكاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور ميدهد كه نكاح چگونه صورت بگيرد و خوراك انسان در آن هنگام يا موقع انعقاد نطفه چه باشد. در دورة شير خوارگي چه وظايفي بر عهدة پدر و مادر است و چه گونه بايد تربيت شود، و رفتار مرد و زن با همديگر و با فرزندان چگونه باشد. براي همه اين مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربيت كند. قرآن مجيد و سنت، شامل همة دستورها و احكامي است كه بشر براي سعادت و كمال خود احتياج دارد.(4) در كتاب شريف اصول كافي بابي است به اين عنوان: تمام مايحتاج مردم در كتاب و سنت بيان شده است. امام باقر(ع) فرمود: "خداوند چيزي را از احتياجات امت را وانگذاشت جز آن كه آن را در قرآنش فرو فرستاد و براي رسولش بيان فرمود".(5) بنابراين اسلام در تمام مراحل زندگي انسان اعم از فردي و اجتماعي دخالت نموده و مدّعي است كه تنها راه سعادت پيروي از اسلام است. (6) 1 - محمد تقي مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص 28؛ عبدالله جوادي آملي، شريعت در آيينه معرفت، ص 111. 2 - مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي (اصول فقه - فقه) ص 67. 3 - علامه طباطبايي، خلاصه تعاليم اسلام، ص 24 و 25. 4 - امام خميني، ولايت فقيه، ص 28. 5 - اصول کافي، (ترجمه ) ج1، ص 77. 6 - آل عمران (3) آيه 85. -------------- مركز: واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبليغات اسلامي پرسش: نظر فرويد در مورد خاستگاه دين چيست وچگونه نقد مي شود؟ نظريهء صحيح چيست ؟ آيا نظريهء جهل و ترس در موردخاستگاه دين صحيح است ؟ چرا؟ پاسخ: فرويد ريشه پيدايش پديده هاي اجتماعي و رواني و اخلاقي بشر را ميل جنسي انسان داند و معتقد است علت تكوين مذهب مبني بر دو پديدهي زيراست : 1 تشويش و اضطراب انسان در برابر تحريك هاي غريزي خود; 2 ترس انسان در برابر نيروهاي خصمانهي طبيعت ; 3 از اين جهت مي توان گفت فرضيهء او در اين زمينه , از جهاتي شباهت به فرضيهء ترس دارد. در نقد نظريهء وي بايد گفت : فرويد هيچ دليل قانع كننده اي براي فرضيهء خوداقامه نكرده و اثر آرام بخشي و اطمينان و قدرت آفريني مذهب را با انگيزه ءپيدايش اشتباه كرده است . از اشتباهات فرويد, ناديده گرفتن سهم درك و عقل وهوش آدمي است . كساني كه تنها به غرائز انسان مي نگرند, در حقيقت تنها نيمي از وجود او را شناخته اند. اگر نياز جنسي از نيازهاي انسان است , نياز به موادغذايي و مسكن و غيره نيز از نيازهاي اصيل مي باشد. چگونه مي توان يكي را فقط اصيل دانست ؟! همهء نيازها كه در چار ميل جنسي محدود نمي شود. يكي از نظريات در مورد خاستگاه دين , فرضيهء جهل است . ويل دورانت ـدر تاريخ خويش , ج 1 ص 89ـ مي گويد: احساس شگفتي از حوادثي كه برحسب تصادف ايجاد مي شود يا انسان نمي تواند علت آن ها را درك كند, ازعواملي بوده كه اعتقادات ديني را سبب شده است . اگوست كنت مي گويد: بشرهاي اوليه چون علل اصلي حوادث را نمي شناختند, اين ها را به يك سلسله موجودات غيبي وخدايان نسبت مي دادند. (استاد مرتضي مطهري، فطرت , ص 171) استاد مطهري (ره ) در رد اين نظريه مي گويد: از اين ها بايد پرسيد: آيا همان بشر گذشتهء چند هزار سال پيش كه خوشبختانه آثاري ـ گذشته از مسأله پيغمبران ـ اكنون از وي , از چند هزار سال پيش در علم و فن و صنعت و حتي فكر و نظر به دست آمده و بعضي از آن ها در سطح بسيار بالايي است و اثر بسياري نيز اكنون در دست نيست و قديم ترين كتاب هايي كه از چين و غيره به دست آمده وحاوي فكرهايي فلسفي است كه به قدري دقيق و بلند است كه اسباب حيرت بشر امروزي است ... ـ آيا همان بشر گذشته , فكرش آن مقدار نبود كه او را به مذهب و خدا كشانده باشد؟ همين كه شما مي گوييد دربارهء حوادث فكر مي كرد و مي گفت علتي دارد,مي توانست يك قدم آن طرف تر برود كه آن علت چيست ؟ اين قدم ساده اي است كه فكر بشر به آن جا برسد. ديگر همان قدم اوّل نمي ايستد. همين قدر كه اسمش را گذاشت اللّه و خدا, نمي ايستد; مي گويد اين باران چيزي هست كه آن را مي گرداند, بعد مي رود سراغ آن چيز; آن چيز خودش چگونه است ؟ اين جزءافكار ابتدايي انسان است .(فطرت , ص 178. در جاي ديگر مي گويد: آياانسان هاي ابتدايي همين نظم حيرت انگيز را درعالم نمي ديدند؟ انسان ابتدايي درخت نمي كاشت ؟ وقتي كه مي ديد يك هسته اي , يك شيء خيلي ساده اي زير زمين مي رود, بعد به صورت درختي درمي آيد و بعد اين همه برگ ها و گل ها و شكوفه ها و ميوه ها مي دهد, اين هاتعجبش را بر نمي انگيخت ؟... براي بشر ابتدايي همين مقدار كافي است كه فكرخدا براي او پيدا شود. ثانياً: تاريخ نشان مي دهد در همان دوره هايي كه اين هامي گويند دورهء ما قبل تاريخ , بشرهاي خيلي متفكر وجود داشته كه كافي بوده است همان ها تذكر را به بشر بدهند. (فطرت , ص 182. اما فرضيهء ترس در بسياري از نوشته هاي جامعه شناسان ماترياليست ديده مي شود. آن ها سرچشمهء پيدايش مذهب را ترس از مرگ يا عوامل طبيعي مي دانند. راسل مي گويد: انسان پديده هايي را مي ديد و مي ترسيد و به خاطرترس از اين ها احتياج داشت اضطراب و نگراني درون خويش را به يك صورتي به آرامش مبدل كند. او نمي توانست با علم و با شناخت واقعي پديده ها كه بعدمنجر به پيدا كردن يك راه حل مناسبي برايش شد, اين آرامش را كسب كند;ناگزير مي آمد به جاي علاج واقعي , به مسكّن پناه مي برد و مي آمد يك دل خوش كني براي خودش ايجاد مي كرد, مثلاً با اعتقاد به قضا و قدر, ناملايمات زندگي را براي خود حل مي كرد.( فطرت , ص 176. اما پايه گذاران اين فرضيه هيچ گونه دليلي بر اثبات نظريهء خود را ارائه نكرده اند و از شرح ادعا فراتر نرفته اند. ما اثر آرام بخشي مذهب را قبول داريم ,اما آيا اين ها اثر است يا انگيزه ; البته ما انكار نمي كنيم در ميان مذاهب ساختگي كه نقش اصلي در آن ها بر عهدهء خرافات است , ترس هاي موهم با مسايل مذهبي كاملا, آميخته است , امانبايد از آن ها يك قانون كلي براي پيدايش همه ءمذاهب استفاده كرد. از طرفي اگر جهل و ترس منشأ پيدايش مذهب باشد, بايددين و مذهب در افراد جاهل و ترسو شيوع داشته باشد و در اقشار عالم و شجاع اثري از آن نباشد, در حالي كه شرح حال بسياري از دانشمندان و سلحشوران خلاف آن را ثابت مي كند. نظريهء صحيح در پيدايش دين آن است كه مذهب ريشه در فطرت انسان دارد. جمعي از محققان معتقدند انسان از نظر جسم چهار بُعدي است و روح روح و روان او نيز چهار بُعد دارد كه عبارتند از: 1 حس راستي يا حقيقت جويي ; 2 حس زيبايي ; 3 حس نيكي ; 4 حس مذهبي ; كوونتايم مي گويد: .(3) همگاني و جاوداني بودن مذهب در طول تاريخ بشر دليل بر اصالت حس ّمذهبي است و با تمام تلاشي كه براي محو مذهب و آثار مذهبي صورت گرفته هرگز مذهب از اعماق جوامع بشري ريشه كن نشده است ; نمونه اش تبليغات ضدمذهبي حزب كمونيست شوروي سابق است كه در طول شصت سال ادامه داشت , اما هرگز مذهب در آن كشور محو نشد. قرآن مجيد اين نظريه را تأييد مي كند و مي فرمايد: .(4) در روايتي رسول اكرم 6مي فرمايد: .(5) علي 7مي فرمايد: .(6) بنابراين دين براي بشر فطري است ; يعني عقل انسان بالفطره آن را مي پذيردو براي پذيرفتن آن نياز به تعليم و تعلم ندارد. بعثت پيامبران پاسخگويي به تقاضايي است كه در سرشت بشر وجود دارد و در واقع آن چه كه بشر به حَسَب سرشت خود در جستجوي آن بوده و خواهد بود, پيامبران آن را بر او عرضه داشته اند. (پـاورقي 1.استاد مطهري , فطرت , ص 224ـ 236 با تلخيص . (پـاورقي 2.مكارم شيرازي , انگيزهء پيدايش مذهب , ص 235 با تلخيص . (پـاورقي 3.مكارم شيرازي , همان , ص 274 به نقل از حس مذهبي يا بُعد چهارم روح انساني . (پـاورقي 4.روم (30 آيه 30 (پـاورقي 5.تفسير نمونه , ج 16 ص 429 (پـاورقي 6.نهج البلاغه , خطبه 1 سرور عزیز امیدوارم کافی باشد و قانع شده باشید اگر هم نشدید نوکرتان در خدمتست. البته بازهم می گویم عشق را بچسب که نهایت درجه عرفانست.......... ان شاء الله خوشبخت و سعادتمند شوید. موفق ، موید و پیروز و سربلند باشید!
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}